نقد فیلم راننده تاکسی 1976
منو یاد...خدایا،منو به یاد... مثل تطهیر میمونه... میدونید،
همون چشمه های خون...
مثل همون ترانه ون موریسون...«مرا در چشمه بشوی»
اما واقعگرایانه هم هست.
به مسئول خون پاشی سر صحنه مدام میگفتم بیشتر بریز...
میگفت:زیاد میشه ها
گفتم: اشکالی نداره...
مـقدمـه
این فیلم یکی از کاملترین آثار سینمای جهان است و لحظه به لحظه اش پر از مفهوم،
و در عین حال تکنیکی حساب شده و به اندازه دارد.
اسکورسیزی با ساخت این فیلم بزرگترین قدم را در سینمایی برداشت که رفته رفته سعی بر خلق روشی نو در فیلمسازی کرد، که همچنین متاثر از برداشت او از موج نو بود.
اما جـدای از موج نوی فرانسـه، تاثیر بسـیــاری هم از سینمای سیاه امریکـا در فیلمـش مشـهود است.
از جمله گفتار اول شخص روی تصویر، زوایای دوربین و نحوه حرکت آن و البته که موسیقی برنارد هرمان که به شدت روی فیلم نشسته است.
+ فیلم دارای سه پرده است.
پرده اول: خشم پراکنده و نامتمرکز تراویس، و بیشتر مشاهده کردن اطرافش.
پرده دوم: یافتن هدف و جمع بندی و تا حدودی عمل.
پرده سوم: تراوش خشم درونی اش و اجرای آدم کشی در راستای زندگی اش.
از نظر من این فیلم سینما را به دو بخش قبل و بعد از خود تقسیم میکند...
- در ابتدای فیلم نام کمپانی سازنده فیلم نمایان میشود که به رنگ قرمز است، اسکورسیزی این نوع ازآن خود کردن همه چیز را از فیلم پرندگان آقای هیچکاک آموخته، که از همین ابتدا رنگی که به موضوع فیلم وابستگی دارد را به کار میگیرد.
سپس نام رابرت دنیرو، بازهم با رنگ قرمز و همان پس زمینه ی مشکی نمایان میشود.
محو میشود ناگهان موسیقی با تندی و تیزی خاصی نواخته میشود، دود را میبینیم که تقریباً تمام قاب را پر کرده و یک حالتی از گرفتگی و خفگی به ما میدهد، اما سپس یک تاکسی آن را در هم میشکند و برای لحظاتی همه چیز واضح دیده میشود.
توجه کنید از همین ابتدا اسکورسیزی چقدر هوشمندانه یک خلاصه ی سریع را از فیلمش به ما میدهد و تاکسی را در می آورد. که در انتها به معنای این شروع میرسیم...
و سپس اسم فیلم "راننده تاکسی" را با رنگ زرد میبینیم و باز روی آن دودی قاب را پر میکند.
نام بازیگران فیلم با همان رنگ زرد روی دود مشخص میشود، یعنی آن که بغیر از تراویس کسی قرار نیست قرمز باشد و تقریباً تند...(نسبت به موسیقی و رنگ)
حالا یک نمای فوق العاده اکستریم کلوز را از چشمهای تراویس داریم،
همراه با قرمزی شدید.
در همین حین موسیقی آرام میگیرد و رام چشمهای تراویس میشود(انگار این نما از داخل آینه وسط است، که در طی فیلم به دفعات تکرار میشود)، چشمهایش حس آرامی دارند و اطراف را نگاه میکنند تقریباً با بی تفاوتی اما با دقت...
اسم باقی عوامل هم از پشت شیشه ی ماشینی که درون آن قرار داریم باز با همان رنگ زرد ادامه می یابند تا نام نویسنده(پل شریدر) که موسیقی دوباره تیز میشود و نام اسکورسیزی به عنوان کارگردان که گویا این را به ما میگوید که این دو نفر به اندازه ی همان بازیگران خشن اند. اما وقتی نمای اکستریم کلوز چشمهای تراویس می آید، موسیقی دوباره رام میشود، انگار قرار نیست کسی بجز این فرد به این وضعیت، آسودگی دهد اما اینبار چشمها رنگی از اضطراب دارند...
همین دودقیقه به ما یک فیلم سیاه شهری یا شاید حتی کمی ترسناک را معرفی میکند،
در این مورد ما با یک نقطه دید ذهنی سروکار خواهیم داشت.
سپس فیلم با همان دود در قاب آغاز میشود. تراویس این دود را میشکند و وارد دفتر تاکسی رانی میشود.
دوربین دنبالش میرود و صورت تراویس با نمای مدیوم و همچنان با آرامش.
با اولین دیالوگ موسیقی قطع میشود و دیگر سعی میکند مزاحمتی برای این گفتگو ایجاد نکند، گفتگویی که نیازی به موسیقی ندارد.
نگاه تراویس را روی دفتردار توجه کنید: انگار او را میشناسد و تمام سوال هایش را در ذهنش مرور میکند.
دوربین روی تراویس میماند تا بعد از چند سوال، اما انگار سوالات جدی تر مشود و سپس برمیگردد روی دفتردار، اما او بعد از شنیدن دلایل تراویس، نمیخواهد باور کند که همه ویژگی های کار را قبول میکند.
به میزانسن دفتر توجه کنید: دو نفر در حال مجادله در انتهای کادر که یکی از آنها سیاه پوست است و قد کوتاه تر از مرد سفید پوست، که تسلط مرد سفید پوست را به شدت نشان میدهد. از همین ابتدا این زیبایی های نژاد پرستی فوق العاده ی اسکورسیزی به شدت معلوم میشود و ناخواسته حتی بدون این که مخاطب توجهی بر آنها داشته باشد روی ذهنش نقش میبندد.
وقتی دفتر دار راجب سابقه ی رانندگی تراویس میپرسد، تراویس اشاره ای به وجدانش میکند و میخواهد بگوید که خیالتان راحت دیگر نگران چیزی نباشید، اما به شخص دفتر دار برمیخورد در حالی که تراویس میخندد که بگوید حرفش جنبه ی شوخی داشته، خنده ای به شدت قوی و جای گرفته در شخصیت اش.
وقتی خنده اش رو به اتمام است، دوربین کلوز تر میشود، پس حرفش دست کم برای ما قابل باور میشود.
وقتی تحصیلاتش را میگوید یک حالت خجالت خیلی سطحی میگیرد و تن صدایش کم میشود که غرورش را حفظ کند، که به شدت در اجرایش موفق است.
اما این لباس هایی که تراویس پوشیده چگونه او را معرفی میکنند؟
کاپشن ارتشی قهوه ای رنگ، پیراهنی با طرح سیاه، شلوار جین آبی و پوتین های کابویی!
به سابقه ی نظامی که میرسد اطمینان جواب دادنش کم تر و مکثش بیشتر میشود، شاید تمام این ها را از خودش درمیارد. اما دفتردار هم میگوید در همان نیروی نظامی خدمت کرده با این حرفش دوربین از پشت تراویس آرام به بالا می آید و حالتی کنجکاوانه در این حرکتش حس میشود.
اما این وحدت در خدمت، کاری میکند که تراویس از این به بعد بالاتر از فرد مقابل قرار بگیرد.(با توجه به زاویه دوربین)
حالا دفتردار گارد خویش را باز میکند و خودمانی تر جلوه میدهد،
اما تراویس همچنان خودش را در موقعیت قبلی حفظ میکند.
طراحی میز را ببینید که تقریباً همه وسایل صورتی و زرد هستند، رنگ صورتی که یواش یواش در فیلم به سمت قرمز بودن پیش می روند.
سپس پیرمردی را که مسعول خط است را میبینیم این مورد هم بی معنی نیست چراکه لباسش قرمز قهوه ای است و گویا از کارش راضی نیست و دیالوگش هم به انجام سرسری وظیفه اش برمیگردد.
تراویس تنها وجه تمایزش این است که گاهی عظلات اطراف چشمش را منقبض میکند و ناگهان خشکش میزند، اما اضطرابش برای این لحظه نیست، زیرا که او استخدام خواهد شد. پس این حالتش ریشه در چیز دیگری دارد.
تراویس از دفتر خارج میشود که برود، دوربین یک پن کامل انجام میدهد که میزانسنی کاملاً قرمز و زرد دارد.
در همین حین که نمای لانگ شاتی را از تراویس میبینیم، موسیقی باز هم جای خالی متن را در فیلم پر میکند و ریتمش را حفظ.
اما توجه کنید تراویس زمانی که در حال طی کردن مسیرش است، یک دیزالو در تدوین وارد میشود و یک شخصیت شبح وارانه تراویس را به ما القا میکند.
خیابان همانند بیابان خلوت است، اما این خیابان که 57 ام نام دارد، دو قرن تاریخ خونین امریکا را با خود حمل میکند. که شاید ادعای بودن تراویس در جنگ درست بوده باشد...
کمی برندی مینوشد تا درونش را آرام کند.
تراویس نه تنها متعلق به ویتنام، بلکه رشد کرده در جامعه ی پر از خشونت امریکایی نیز است.
اما تراویس خودش را فرشته ی انتقام میداند...
حال ارد خانه میشویم که گویا خانه ی تراویس است، پرچم ویتنام را مشاهده میکنیم و با حرکت آرام دوربین به اتاق تراویس میرسیم، که ابتدا او را در آینه مشاهده میکنیم، و سپس جملات و خاطرات او شروع میشود.
در همین حین خانه ای آشفته و بدون نظم، به میز تراویس که میرسیم میبینیم او حتی غذایش را از بیرون تهیه میکند.
آنچنان حوصله ی استفاده از آن قابلمه های آویزان خودش را هم ندارد.
در حال شنیدن صدای تراویس ما در شب با تاکسی تراویس وارد خیابان میشویم.
موسیقی جای خالی متن را پر میکند و باز همان فضای تیتراژ برای ما تداعی میشود و همان موسیقی آرام که گویا در کنار تراویس جایمان امن است.
در پیاده رو مردمی را میبینیم که دارند قدم میزنند اما اکثرشان سیاه پوست و دخترانی با حداقل لباس هستند، و سپس تراویس میگوید: شب ها همه جور حیوانی بیرون می آید.
آنها را برای ما میشمارد و سپس خودش را میبینیم که با چه نفرت به اندازه ای اطراف را نگاه میکند.
لحن به شدت عوض میشود و مونولوگ باران واقعی را میگوید، در این هنگام زمین خیس را میبینیم، باران وجود دارد اما باران تراویس یک اتفاق بزرگ محسوب میشود.
سپس بلاخره به مسافرانی میرسد، اما این زن و مرد دقیقاً همان موجوداتی هستند که تراویس از آنها به شدت بیزار است.
هیچ دیالوگی با آنها برقرار نمیکند و فقط کمی از آینه آنها را دید میزند و عمده ی حواسش به تاکسی متر خودش است.
تراویس به ایستگاه تاکسی میرسد، قرص هایش را میخورد، این موضوع از همان تاثیرات جنگی اش نشات میگیرد.
بعد از اتمام کارش به سینما میرود، در ورودی با بوفه دار مواجه میشود، سعی میکند ارتباط برقرار کند، اما هنوز راهش را به درستی بلد نیست.
در نهایت دختر عصبی میشود و تراویس کمی عقب میرود و میترسد اما با لبخندی سعی میکند شرایط را عادی نشان دهد.
در نهایت با کمی خرید از آشنایی با دخترک دست میکشد.
در هنگام پرداخت پول دوربین بالا میرود و ما تمام اجنااس خریداری شده توسط تراویس را میبینیم اما در همین میان یک مجله پورن هم مشاهده میکنیم، که در خصوص توصیف مکان استفاده شده و این که تراویس به دیدن چه فیلمی میرود.
وارد سالن که میشود دیگر کاملا مطمعن میشویم،
اما هنگامی که دارد به این فیلم نگاه میکند، همان حس و چشمانی را دارد که آن دو مسافر را نگاه میکرد.
دوربین به آرامی از راست به چپ میرود و صدای تراویس را میشنویم که از موضوعی حرف میزند که اصلاً به فضایی که در آن نشسته است، ربطی ندارد و به هیچ وجه برایش مهم نیست.
حالا دوباره وارد خانه ی تراویس میشویم دوربین آرام به بالای سر او میرود و ما را درگیر تفکرش میکند و سپس مونولوگ هایش را میشنویم، که بلافاصله پس از به زبان آوردنشان، به عمل در می آید.
سپس از آغاز رابطه اش با بتسی میگوید، در همین حین مردم رنگارنگ شهر را میبینیم و سپس بتسی(سیبیل شفرد) را میبینیم که با لباسی سفید و در تضاد با تمام افراد آن خیابان وارد کادر میشود.
کمی اسلوموشن و در بک گراند اسکورسیزی که او را دید میزد، در واقع چشم تمام افراد در صحنه به دنبال اوست، اما در همین لحظه تراویس میگوید: کسی نمیتواند او را لمس کند.!
یک دیزالو دوباره به دفترچه خاطرات تراویس و بازگشت به درون ستاد انتخاباتی که با چند نمای خارجی به ما معرفی میشود( اسکورسیزی میگوید این نما را از فیلم "تحقیر" گدار سرقت کرده!)
این سکانس بر خلاف ده دقیقه ابتدایی، سیر آرام تر و معمول تری دارد و کمی حس آرامش را به مخاطب میدهد که از تمام جنب و جوش های تراویس کمی رها شود.
دنیای بتسی آرام تر و همچنین با تسط تر است: در گفتگویش با همکارش در ستاد انتخاباتی میبینیم که با تسط کامل بر فضا دیالوگ هایش را میگوید.
فضای انتخاباتی قرمز و تند است با شعار "we are the people" که در تمام صحنه به چشم میخورد.
ناگهان تراویس توجه بتسی را جلب میکند و کمی فضا سرد میشود.
در چشمان تراویس حس عشق در یک نگاه به شدت واضح است و زمانی که به همکار بتسی بیرون می آید با گفتن اولین کلمه به سرعت دور میشود شاید دیگر حوصله ی جر و بحث کردن را با کسی نداشته باشد...
باز به دنیای تاریک تراویس در شب بازمیگردیم، نگاه های پر از سوال به مردمی که قدم میزنند و نگاه های تند به سیاهپوستان در پیاده رو...
کمی از آن تفکر هایش را هم یادداشت میکند. و دوربین و به زیبایی از درون تاکسی آرام آرام پیش میرود و سر انجام با مسافر پیاده میشود.
موسیقی همچنان بهترین جایگزین دیالوگ است.
حال تراویس به همکاران خود در رستوران میپیوندد، در اینجا دوربین همانند دوستان تراویس در رستوران منتظر اوست تا وارد شود.
با حضور دیالوگ ها، موسیقی ساکت میشود.
دوستانش در مورد زنان حرف میزنند و در این میان یک متلک به تراویس هم میگویند.
تراویس سعی دارد در بحث وارد شود اما هنوز راهش را بلد نیست و ساکت میماند و از حرف های آنها خنده اش میگیرد.
تراویس با فاصله ی بیشتری نسبت به دیگر همکارانش نشسته است و حالتی محافظ کار و قالبی تنهایی به خود میگرد، همان گونه که همه جا این شخصیتش را حفظ میکند.
در روبروی تراویس یک راننده تاکسی سیاه پوست نشسته که زمان معرفی کردنش، تراویس زود چشمانش را آن میگیرد و بی تفاوت نسبت به او هیچ عکس والعملی نشان نمیدهد.
سپس با سردرگمی کمی حرف میزند و حواسش به سیاه پوستانی که چند میز با او فاصله دارند پرت میشود، و اما دوربین در اینجا ابتدا تراویس را بالا میکشد، سپس از پایین آرام به طرف سیاهپوستان میرود.
تراویس نگاهی سرد و تحقیر آمیز به آنها دارد تا دوستش از او میپرسد: اسلحه داری؟ میخواهی برایت یکی پیدا کنم؟
در ابتدا تراویس جواب منفی میدهد اما به فکر فرو میرود و قرص جوشانش را در لیوانش می اندازد، دوربین به ارامی روی صورت تراویس زوم میشود و مارا وارد تفکرش میکند، شاید دارد به تهیه کردن یک اسلحه فکر میکند!
و همزمان با کات های مساوی ما به سمت جوشش درون لیوان هدایت میشویم.(این صحنه نیز از فیلم " دو سه چیزی که از او میدانم" اثر گدار برداشت شده است)
ناگهان دوربین سوبژه شده و جوشش لیوان را مبدل به جوشش درونی تراویس میکند.
از شخصیت ها فاصله میگریم و با نمای دور مدت کمی با تراویس در رستوران میمانیم.
دوباره وارد ستاد انتخاباتی در کنار بتسی و همکارش میشویم،
در سکانس قبل پسر به بتسی میگوید: دوستت دارم.
اما در این سکانس به شدت عدم تمایل به صحبت کردن با او را میبینیم و این که بتسی هم از هم صحبتی با او خسته به نظر میرسد و پسر تحمل شوخی های او را نیز ندارد، تنها به فکر انجام کار خودش میباشد، اما در این میان طعنه ای به سیاهپوستان و ایتالیایی ها میزند.
حال تراویس را میبینیم که کتی قرمز بر تن دارد و قصد دارد با این رنگ قرمز وارد دنیای بتسی شود.
در وسط کادر تراویس وارد ستاد میشود. دوربین را به عقب میراند و سپس دوربین روی بتسی و همکارش میرود و با سرعتی بیشتر از حرکت تراویس، و در طی چند ثانیه قاب فقط بتسی را نشان میدهد و همکارش را پس میزند، که این دقیقاً همان نقطه توجه تراویس را نشان میدهد.
در ابتدای بحث ترایس دوربین به آرامی حرکت زوم به جلویی میرود و تمرکز ما را به حس خوب تراویس جلب میکند.
در این میان تراویس هیچ قصد ندارد که به ستاد بپیوندد و سریع میگوید قصد دوستی با بتسی را دارد و به هیچ وجه اهل حاشیه نیست.
در این گفتگو همکار به ظاهر معشوق بتسی را میبینیم که حواسش مدام به آنهاست.
تراویس، شخصیت شناس به شدت خوبی است و بتسی را کاملا برای ما شرح میدهد. بستی با پایین انداختن سرش تقریبا گفته های تراویس را قبول میکند و سعی میکند صحبت با او را ادامه دهد.
لحن بتسی حاوی یک نوع شیطنت خاص است که گویا دنبال ماجراجویی است و هیچ گونه گارد گیری در مکالمه اش ندارد.
میز بتسی تقریبا مشابه همان میز دفتر تاکسیرانی است... با تفاوت وجود یک گل که وجه آرام بتسی را نمایان میکند.
حالا که تراویس حرفش را زده و راحت شده، دوربین باز در همان نماهای قبل زوم به عقب میرود و خیال راحت تراویس را به خیال راحت ما مبدل میکند.
چند مکث به شدت عالی را در میان گفتگو داریم که در واقع چشم بازیگران به جای آنها دیالوگ میگوید.
بتسی حس خوبی میگیرد و موسیقی به سرعت به تشدید این حس میشتابد.
ساعت چهار است و تراویس بی صبرانه منتظر بتسی است، دوربین هم بیقرار است و با او حرکت میکند.
در این حین صدای تراویس را در حال خواندن دفترچه خاطراتش میشنویم.
زمانی که بتسی بیرون می آید دوربین از حرکت می ایستد و مودبانه از دور مراقب آنهاست و مزاحتی ایجاد نمیکند.
در کافی شاپ تراویس میخواهد با کمی شوخی بحث را با بتسی آغاز کند.
در ابتدا بتسی متوجه نمیشود اما تراویس جلوی خودش را میگیرد که حس بدی از خودش بروز ندهد.
این سکانس به شیوه ی گفتگو های کلاسیک فیلبرداری شده، و در آن از هیچ گونه تکنیک اضافه و هجوی استفاده نشده.
در پس زمینه ی تراویس یک کامیون زرد رنگ وجود دارد
که تا پایان سکانس هم باقی می ماند.
اما تراویس همچنان به حرف هایش ادامه میدهد. و بتسی هم مشتاقانه گوش میدهد،
شاید براش عجیب است که شخصیت تراویس را درک کند، در حالی که تجربه ی زیادی با بودن در یک رابطه را نداشته است.
اما تراویس گویا از پسش بر می آید. و نمیخواهد بتسی را از دست بدهد.
بتسی میگوید کسی را مثل تو ندیده ام...
تراویس لبخند میزند وخودش هم این را قبول میکند.
ناگهان بتسی از یک خواننده حرف میزند و ویژگی هایش: پیشگام، سمج، صادق و...
تراویس کمی دلخور میشود و میگوید که سمج نیست، اما بتسی با لبخند سماجت را برایش توضیح میدهد تا بحث را تمام کند.
روز بعد تراویس همان آهنگ را خریداری میکند تا به بتسی بدهد، در این لحظه موسیقی فضا را آرام میکند و تراویس خاطراتش را میخواند.
اکثر خاطراتش را باید در شب بشنویم! و همزمان تراویس را در حال کار ببینیم.
بر حسب اتفاق تراویس پالین تاین که نامزد ریاست جمهوری است را سوار میکند،
وقتی متوجه او میشود سریعا لبخند میزند، همانند همان لبخندی که در دفتر تاکسیرانی در ابتدای فیلم داشت.
طوری به او میگوید که رئیس جمهور باید سیفون این شهر را بکشد که پالن تاین را به تعجب می اندازد و کمی دلهره.
دوربین به اندازه مساوی هر دو شخصیت را نشان میدهد، و درون تاکسی می ماند.
تراویس حسی آرام دارد، حتی وقتی که پالن تاین سعی میکند با او شوخی کند.
سرانجام این گفتگو به آرامی به اتمام میرسد.
کمی بعد تراویس در کنار خیابان که منتظر مسافر است دخترکی به سرعت و با اضطراب سوار میشود.
تراویس در ابتدا کاملا آرام است و به هیچ وجه تغییری در صورتش مشاهده نمیکنیم.
اما زمانی که مردی سعی میکند دختر را از ماشین پیاده کند، یک نمای اکستریم از چشمان تراویس میبینیم که تغییری در آن ایجاد شده(این نما دومین اکستریم چشمان تراویس بعد از ابتدای فیلم است)
در انتها یک اسکناس 20 دلاری را روی صندلی جلو می اندازدو تراویس با دقت به آن نگاه میکند. اما این حادثه را کمی با حضور پلن تاین در لحضاتی قبل میشود پیوند داد و نحوه برخورد آنان.
در نمای بعد که تاکسی در حال گشت در شهر است، سیاه پوستی را میبینیم که روی زمین نشسته که باز هم این موضوع ارجاع به نژاد پرستی اسکورسیزی دارد.
در نمای بعد باز حمله ی چند پسرسیاه پوست با تخم مرغ به تاکسی تراویس حمله میکنند.
تراویس به گاراژ تاکسی رانی بازمیگردد و متوجه پولی میشود که از دیشب تا صبح روی صندلی جلو مانده است.
کمی نگاهش را روی آن نگه میدارد و در نهایت با بی تفاوتی آن را برمیدارد.
این نما که در ابتدا پول را نشان میدهد و دوربین آرام تا صورت تراویس بالا میرود را به ظاهر یک نمای عادی میبینیم
اما اسکورسیزی میگوید این نما بعد از 25 بار برداشت در نهایت این شده.
در سکانس بعد تراویس را با کت قرمز در نمای مدیوم میبینم و با حرکت آهسته،
این حرکت همانند همان ورود اولیه بتسی به فیلم شباهت دارد.
در این نما تراویس به شدت خوشحال است و پر از انرژی.
بتسی هم همان لباس سفید را پوشیده که باز هم پاکی او را از دیدگاه تراویس مشاهده میکنیم.
در سینما که به تماشای یک فیلم پورن سوعدی نشسته اند، تراویس همان حالت قبلی را دارد و به شدت راحت است.
اما بتسی بی قرار است و سرانجام بعد از دقایقی سالن را ترک میکند.
بتسی میگوید من با تو خیلی فرق دارم و هنگام رفتن سوار یک تاکسی مدرن تر نسبت به تاکسی تراویس میشود که این مورد کاملا نشان دهنده ی دو دنیای متفاوت است.
در نمای بعد تراویس را پشت تلفن در حال عذر خواهی میبینیم، در این نما دوربین آرام به سمت راست میرود و به حالت سکون در می آید.
این نما یک حس مرگ و سرد شدگی درون تراویس را القا میکند و آن راهرو که حس تنگی و خرد شدگی تراویس را مینمایاند، و همچنین تراویس وارد کادر میشود و حالتی سر افکنده دارد.(اسکورسیزی میگوید این اولین نمای براداشت شده برای فیلم است)
سپس وارد خانه ی تراویس میشویم و گل های برگشت خورده توسط بتسی را میبینیم.
دوربین همانند سکانس قبل به آرامی از چپ به راست میرود و در این قاب گل هایی را میبینیم که به مرور خشکیده شده اند و همان حس قبلی را در راهرویی که مشاهده کردیم بازگو میکنند.
بعد از رسیدن ما به گل های خشکیده حالا در نمای بعد میرسیم به تراویس به شدت خشکیده و عصبی او.
اینبار با لباس های غیر کلاسیک اش وارد میشود و مانند سری قبل باز هم در یک سوم میانی کادر حرکت میکند.
اما اینبار انگار دوربین را با سرعت بیشتری به جلو میراند و سپس کات میخورد روی چهره ی بتسی و یک پن به طرف نیم رخ او.
این حرکت دوربین بتسی را تضعیف میکند و سرعتش نمایان گر شدت خشم تراویس است. نگاه بتسی به شدت دارای ترس و در عین حال خالی از نفرت است.
در نمای بعد همکار بتسی جلوی حرکت تراویس را میگیرد اما دوربین لحظه ای باز به حرکتش ادامه میدهد که باز هم نمایان گر قصد تراویس است.
دوربین به شدت میکوشد تراویس را در میانه قاب نگه دارد تا ضریب تنش لحظه ای را بالا ببرد.
در همین حین بتسی وارد قاب میشود اما جلوی دید مارا نسبت به تراویس نمیگیرد
هر قدر هم تراویس به سمت بگ گراند میرود اما از چشمان ما دور نمیشود.
لحظه ی اوج تنش گارد گیری تراویس است که باز هم به ویژگی بودنش در ارتش تاکید دارد و آموزش هایی که دیده. اما دوربین همچنان مضطرب است.
در نمای بعد بتسی برمیگردد و حالا میبینیم که کلمات تراویس به شدت رویش تاثیر داشته و ناراحت شده.
در حین حرکت تراویس در خیابان دوربین به آرامی از او فاصله میگیرد و به ما این موضوع فهمانده میشود که حرارت لحظه ی تراویس باعث ایجاد این فاصله است.
حال تراویس جملاتی را میگوید که نه از روی بتسی، بلکه نظرش روی تمام اجتماع زنان است، طوری که انگار در گذشته هم همچنین تجربه ای را داشته.
سکانس بعدی خود اسکورسیزی وارد میشود و با پس زمینه قرمز و به شدت تند.
اسکورسیزی میگوید: این نقش را به اجبار خودش بر عهده گرفته، زیرا بازیگر آن نقش در فیلمی دیگر آسیب دیده بود و نمیتوانست در فیلم حضور یابد.
( اما از نظر من این نقش به شدت فرم اصلی اش فقط روی خود اسکورسیزی خوب درآمده، زیرا دیالوگ هایی که میگوید حفظی نیست و به شدت مطعلق به دیدگاه شخصی خودش است.)
موسیقی به طرزی فوق العاده و با آرامی همگام با تن صدای اسکورسیزی پیش میرود تا جایی که دیگر یکی شده و ما فقط صدای اسکورسیزی را میشنویم.
مسافر(اسکورسیزی) فردی تند است و گاهی به لکنت می افتند و سعی دارد با بالا بردن صدای خود، حرفش را به تراویس بفهماند.
تراویس که به شدت از خود کنترل نشان میدهد، گفته هایش را انجام میدهد.
مسافر اصلا برایش هم صحبت معنی ندارد،
او تنها به دو گوش نیاز دارد تا حرف هایش را به او بگوید.
مسافر توجه تراویس را جلب کرده و تراویس آینه را به سمت مسافر میچرخاند.
در این قاب به شدت زیبا، در سمت چپ تراویس را داریم و در سمت راست چشمانش، این حالت تسلط کامل تراویس را بر موقعیت به شدت نشان میدهد.
زمانی که مسافر از تراویس میخواهد نور طبقه دوم ساختمان کنار خودشان را نگاه کند،
نمای pov را نمیگیرد اما دوربین هم دنبال پنجره میگردد.
بعد از سکون دوربین روی پنجره یک زاویه کج به وجود می آید که به نا آرامی موضوع می افزاید.
مسافر میگوید آن سایه زن اوست و اما آنجا خانه اش نیست، به به سرعت اشاره میکند که یک کاکا سیاه در آنجا زندگی میکند.
این هم از همان موارد نژاد پرستانه ی فیلم است و دقیقا خود اسکورسیزی و دنیای او.
در ادامه میگوید که میخواهد زنش را بکشد و نوع اسلحه اش را هم به تراویس میگوید
در این حین میخندد، و نشان میدهد هیچ اهمیتی برایش ندارد که بقیه بدانند او میخواهد دست به این جنایت بزند.
اما تراویس از شنیدن این حرف ها متاثر میشود، به فکر فرو میرود و برایش جالب است، چون این جملات را خودش هم در ذهنش داشته، در حالی که هیچگاه جرات به زبان آوردنش را پیدا نکرده است.
در شروع سکانس بعد باز هم تراویس وارد پاتوق همیشگی خود و همکاران تاکسی رانش میشود.
همچنان عصبی است و میشود از طرز نگاهش و چرخاندن سرش به این موضوع پی برد
اما دوستانش همچنان دارند سر حوادث آن شب خود بحث میکنند که از نظر تراویس این حرف ها به شدت بی هوده و بی ارزش است.
نگاهش به آن سیاه پوست بدتر شده و معلوم است این تاثیر را از سکانس قبل دریافته است.
دوربین تراویس را در سمت چپ نگه میدارد و همچنین آن مرد سیاه پوست را، انگار که این مکان از قاب در نهایت جای یکی از آنان است.
در هنگام دادن قرض خود چشمش به آن اسکناس 20 دلاری که مچاله شده می افتد.
آن را در جیب دیگری میگذارد انگار که برایش برنامه خاصی چیده است.
در هنگام خروج تراویس مرد سیاه پوست دستش را به حالت اسلحه به سمت تراویس میگیرد و میگوید: خداحافظ آدمکش. در همین حین دوربین از او دور میشود.
این نما نشان میدهد او به حالت نژاد پرستی تراویس بی تفاوت است.
در هنگام خروج تراویس چند جوان سیاه پوست که اوباش هستند را میبیند، برایش این سوال پیش می آید که در این وقت از شب بعید است این دسته سیاه پوستان در این محله پرسه بزنند.
همین موضوع اضطرابش را افزایش میدهد. نور پردازی قرمز و حرکت دوربین هم بر این اضطراب تاثیر خود را میگذراند.
فضا قرمز می ماند و تراویس سعی دارد موضوعی را با ویزارد در میان بگذارد اما او مدام وسط حرفش میپرد.
در حین همین گفتگو در بک گراند میبینیم که پلیس یک جوان سیاه پوست را دستگیر میکند و از کادر خارج میشود.
فیلم به شدت روی موضوع نژاد پرستی وقت گذاشته و کاملا این موضوع را در می آورد.
تراویس سعی میکند همانند مسافر امشبش(اسکورسیزی) حرف دلش را بزند و دلیل خستگی از وضعیت موجود خودش را بگوید.
اما ویزارد طوری رفتار میکند که انگار خودش این دوره را گذرانده و سعی دارد تراویس را هم آسوده خاطر کند.
زمانی که ویزارد میخواهد بگوید:"زیاد نگران نباش" دستش را به حالت اسلحه روی سرش میبرد که شاید این عمل همانی باشد که تراویس بعد ها انجام میدهد.
و سپس میگوید: آرام باش آدم کش همه چیز درست میشه.
این کلمه "آدم کش" شاید برای دوستان تراویس یک شوخی است.
اما تراویس در وجودش این کلمه را پذیرفته و هیچ گاه برایش لفظ عجیبی نبوده.
در انتهای مکالمه با حالتی سرد به تراویس دست میدهد و میرود.
موسیقی افکار تراویس را بازگو میکند.
ترایس رفتن ویزارد را تماشا میکند اما در این مورد دوربین هم ترجیح میدهد تراویس را تنها بگذارد و با ویزارد از مکان دور میشود.
تراویس در نمای بعد دارد به حرف های پلن تاین گوش میدهد، که به نظرش این حرف ها به شدت بی هوده و بی معنی است.
در همین حین او دارد یک برندی ارزان قیمت و چند تکه نان همراه با شیر و شکر میخورد.
دوربین عقب می آید و تراویس تسط بیشتری روی قاب پیدا میکند و چهره اش را در آینه سمت راست قاب مشاهده میکنیم.
باز موسیقی رام شده ی مخصوص تراویس را می شنویم.
در ابتدای این سکانس تراویس از جلوی در ستاد انتخاباتی پلن تاین عبور میکند.
روی بنر نوشته شده است: "فقط 4 روز باقی مانده"!
این جمله به گونه ای است که انگار تراویس هم تنها همین زمان برایش باقی مانده و در این بازه باید هر قصدی که دارد را عملی کند.
چشم تراویس به میز خالی بستی می افتد و باز تاب مردی سیاه پوست را در شیشه میبینیم که انگار این تفکر تراویس است که موردی همانند مسافر شب گذشته اش رخ داده.
بازمیگردیم به شب و اتفاقاتی که در شب برایش می افتد.
در هنگام رانندگی ناگهان با دختری برخورد میکند و سریعا ترمز میگیرد.
آن دختر آیرس است، همان دختری ککه چند شب پیش به او پناه آورده بود.
تراویس کمی مکث میکند تا شخص سومی وارد قضیه میشود و آیرس را کنترل میکند.
آیرس هم مانند بتسی با لباسی سفید مورد توجه تراویس قرار گرفته و انگار هر دختری با لباس سفید تنها مطعلق به تراویس است.
تراویس به آرامی دو دختر را زیر نظر میگیرد و همگام با آنها حرکت میکند.
اما ناگهان صدایی وجه آرام تراویس را میشکند و مردی سیاه پوست در حال فحاشی از سمت راست وراد کادر میشود.
این مرد تراویس را به یاد مسافرش می اندازد که او هم تصمیم داشت بلایی سر یکزن بیاورد.
اما این مرد تاثیری بر آیرس ندارد و تمام توجه او روی تراویس باقی میماند.
در انتها دو پسر را از خیابان انتخاب میکنند که تراویس را از صحنه بیرون کنند.
و تراویس هم با سرعت زیادی از آنجا خارج میشود.
برمیگردیم به خانه ی تراویس جایی که دارد باز هم خاطراتش را یادداشت میکند و در نریشن آن ها را برای ما بازگو میکند.
دوربین در این پلان از روبروی صورت تراویس شروع به حرکت میکند، و تا جایی که به پوستر های دیوار میرسد، می ایستد.
اما رنگ ها در این صحنه چگونه است: نوشته ی تبلیغاتی پلن تاین به رنگ های آبی و قرمز است و همچنین پیراهن تراویس قرمز و پنجره پشت سر او آبی رنگ است.
روی میز همان چیز های قبلی ولی اینبار با یک قوطی پر از قرص!
روی دیوار هم یکی از شوخی های تراویس که در ابتدای آشنایی با بتسی به کار برد را میبینیم.
در سکانس بعد تراویس در خیابان ایستاده است، اما در سمت راست قاب ایستاده، پس منتظر چیزی است که قرار است از سمت چپ کادر وارد شود.
یک تاکسی که همکار تراویس است وارد میشود و متوجه میشویم که تراویس قصد خرید اسلحه را دارد.
وارد یک مسافرخانه میشوند و تراویس اولین جمله اش که میپرسد این است که مگنوم 44 دارد؟
این همان اسلحه ای بود که مسافر شب قبلش قصد داشت از آن استفاده کند.
دوربین داخل چمدان ها را برای ما نشان میدهد .
اما اولین اسلحه که مگنوم 44 است را در نمای اکستریم کلوز، طوری نشان میدهد که انگار خطرناک ترین بین تمام آنهاست.
اندی آن را باز میکند و جلوی صورا تراویس میگیرد، در این حالت که چشم چپ تراویس را از دید دوربین میپوشاند، او را مانند یک دزد دریایی نشان میدهد که انتهای چشم بند هم در روی سرش قابل مشاهده است.
از جملاتی که اندی میگوید هم باز متوجه میشویم او نیز نژاد پرست است.
تراویس وقتی که میخواهد اسلحه بعدی را بررسی کند، آن را به سمت بیرون از پنجره نشانه میگیرد و دنبال سوژه ای میگردد.
ناگهان دو زن را با چتر های آبی میبیند و آن ها را هدف میگیرد، پس ما متوجه میشویم که او شوخی ندارد.
اسلحه های بعدی را رو به ما هدف میگیرد و هر بار دوبار شلیک میکند.
پس از اتمام خرید تراویس در نهایت اندی میکوشد به او از جنس های دیگرش پیشنهاد بدهد، و در یک سوم میانی قاب با حالتی تهاجمی اسم ها را میگوید.
اما تراویس بی تفاوت است و انسان سالمی و آنها را رد میکند.
اما او همچنان پر جنب و جوش ادامه میدهد طوری که در داخل قاب بی قرار است و انرژی زیادش را به وضوح می بینیم.
«به نوشته کریستوفر شارت: هر یک از هفت تیر های تراویس،
به یک قهرمان سینمایی اشاره دارد:
مگنوم 44: هری کثیف
والتر پی پی کی و 25 اتوماتیک: جیمز باند
اسمیت وسون 38 لوله کوتاه: مایک همر
حال فیلم ریتم تندی پیدا میکند و آن موسیقی پر شدت وارد میشود.
به شدت ورزش میکند و دستش را روی شعله آتش میگیرد و معلوم است دارد برای کار بزرگی آماده میشود.
در جایی که دارد اسلحه هایش را آزمایش میکند، نمایی کلی از تمام آنها میبینیم که روی پارچه ای قرمز رنگ چیده شده اند که این رنگ باز هم به شدت صحنه می افزاید.
بازمیگردیم به سینما، اینبار تراویس دست خود را به حالت اسلحه رو به فیلمی که میبیند، نشانه میرود
ما هرگز چیزی را که او مشاهده میکند را نمیبینیم اما با صداها متوجه موضوع میشویم.
اما در این مورد تراویس را داریم که هرگز لذتی نمیبرد، همان نگاهی را دارد که از پشت شیشه های تاکسی اش، مردم را تماشا میکند.
معلوم است حتی قصد دارد به همان چیزی که مشاهده میکند هم شلیک کند. اما این چیزی که مشاهده میکند و ما هم تصور میکنیم، همانند آن مسافر است که با مگنوم 44 سعی بر قتل زنش در هنگام عشق بازی داشت.
و پرده سینما هم برای تراویس همانند همان پرده است که آن شب سایه زن را در آن میدید.
و همچنین دستش به حالت کارگردان هایی است که در حال انتخاب یک نما هستند،
پس میشود تراویس را در حال این تصور و ارجاع به داستان آن مسافر در نظر گرفت.
در ادامه دستش را روی صورتش قرار میدهد و انشگت وسطش را رو چشمش بالا و پایین میبرد.
این حرکت را در فیلم خیابان های پایین شهر توسط چارلی دیده بودیم.
این نوع نگاه های زیرکانه حالتی شهوت انگیز را در بیننده تداعی میکند.
ناگهان میگوید ایده ای در سر دارد و باز هم دستش را به حالت اسلحه میگیرد و کات میخورد به خانه ی تراویس و بنر پلن تاین.
تراویس از بالا تنه لباس ندارد که این مورد نشان دهنده ی آمادگی او را نشان میدهد.
و اسلحه را که نشانه میرود و اینبار باز هم او را در آینه میبینیم که وجودش را تشدید میکند.
نماهایی ما درست مقابل او قرار میگیریم و کمی حس ترس را القا میکند.
تراویس با وسایل ساده در خانه اش استفاده میکند تا در تسریع استفاده از آن سلاح ها به کار گیرد.
در نمایی هم میبینیم که سر گلوله ها را میکوبد و علامت 'x' را درمی آورد.
سکانس بعد وارد ستاد انتخاباتی و تجمع آنها در خیابان میشویم.
تراویس هیچ واکنشی نسبت به وجود بتسی در آنجا ندارد
و انگار آمده موقعیت را بسنجد و برود.
یک قدرت حاکم بر سکانس وجود دارد: مردی با کت شلوار قهوه ای و عینک دودی.
مشخص است که او یکی از محافظان آن مکان است. و قد بلند و قدرت زیادش در تمام طول سکانس در قاب به چشم می آید.
در نماهای لانگ شات این سکانس، پوستر پلن تاین را در سمت چپ و تراویس را در سمت راست میبینیم.
اما چیزی که این دو را از هم دور نگاه داشته، همان مرد قدبلند است.
اما تراویس با چهره خنده رو(همان حالت همیشگی برای افراد مسعول) وارد بحث با آن مرد میشود و از افرادی مشکوک برایش میگوید!
اما در اینجا تنها فرد مشکوک خودش است که با آن لباسش در آن جا است و آرم کینگ کونگ که روی بازوی چپش معلوم است.
زمانی که اعلام علاقه مندی میکند، مامور از او مشخصاتش را میپرسد.
بجز خدمت در نیروی دریایی دیگر باقی حرف های تراویس دروغ است، حتی مامور هم این را فهمیده ولی برای دست به سر کردن تراویس آن ها را یادداشت میکند.
در پایان هنگام رفتن تراویس، مامور از همکارش میخواهد که عکسی از او بگیرد اما تراویس که انگار همچین چیزی را پیش بینی کرده باشد، در جمعیت محو میشود.
(سکانس بعد را به عنوان یکی از به یاد ماندنی ترین سکانس های تاریخ سینما به حساب می آورند و دنیرو در این باره میگوید: این جمله را از یک کمدین در یک کافه یاد گرفته بود، و همچنین این جمله را هر فردی که او را می دیده است، در رویش بازگو میکرده.)
این سکانس نشان دهنده ی فردی مصحور شده است که همچنان در حال مقاومت است.
تراویس خودش را در آینه به مبارزه میطلبد، و به آن ماهیتی تازه میبخشد.
و اما سعی دارد به آن شخصیت در آینه ثابت کند که خودش چقدر سریع است.
اما تدوین و فیلمبرداری این سکانس طوری است که تشخیص تراویس واقعی و تراویس در آینه برایمان مشکل میشود(تنها میشود از برعکس شدن نماد ها بر روی لباس اش تشخیص داد)
و بلاخره دیالوگ معروف " تو داری با من حرف میزنی؟" را چندیدن بار از دهان تراویس می شنویم.
(اسکورسیزی در این باره میگوید: به دلیل صدای زیاد در خیابان به دنیرو گفتم که چند بار دیالوگ را بگوید اما در نهایت تمامش را در فیلم آوردم)
در پلان بعد میبینیم همان استایل هفت تیر کشی اش را رو به پوستر پلن تاین گرفته است. و دیگر خسته از تمام این جریانات می خوابد.
در اطراف تخت اش پر است از مجله های پورن.!
اما باز هم روی صحنه هفت تیر کشی اش میرویم که نشان میدهد او آنچنان استراحتی ندارد.
شب میشود وارد خیابان میشویم و نمایی از پلیس و تراویس که به مغازه ای وراد میشود اما در همین حین موسیقی ریتمی جنایی به خود میگیرد و خبر از رخداد یک حادثه میدهد.
در هنگام خرید مردی وارد مغازه شده و سعی دارد دستبرد بزند.
تراویس متوجه حضور او میشود، کمی مکث میکند و مثل همیشه برای کاری که میخواهد انجام دهد برنامه ریزی میکند.
مرد سیاه پوستی با حرکت دوربین وارد کادر میشود، و تراویس از پشت سر ابتدا او را صدا میزند تا بعد از نگاه در چشمانش به او شلیک کند.
مرد سیاه پوست روی زمین می افتد و بعد از آن، همانند لاشه یک حیوان برخورد میشود و تراویس همچنان او را هدف اسلحه اش قرار داده است.
روی تی شرت مغازه دار نوشته ای است که تم نوشته، پرچم امریکا را نشان میدهد.
این مورد به شدت نژادپرستانه بودن صحنه می افزاید.
تراویس که تا به حال در این شرایط نبوده نمیداند چه کاری باید بکند.(شرایط منظور فضای رخ دادن جنایت است، زیرا که او در نیروی دریایی بوده و حتی میداند با یک جسد نیمه جان چگونه باید برخورد کند)
اما مغازه دار میگوید این سیاه پوست معتاد است و پنجمین بار است که آنها به مغازه اش دستبرد میزنند.
و با نهایت خشم با میله ای فلزی به او ضربه میزند.
باز با تراویس به خانه اش میرویم و ناگهان با هف تیرش چیزی را نشانه میگیرد.
او جوانی سیاه پوست را در برنامه رقصی مورد هدف قرار داده است.
بعد اما دیگر سر اسلحه را رو به بالا میگیرد و آرنجش را روی دسته مبل قرار میدهد، گویی که تنها مشکل او تضاد نژادی است که در رقص آن جوان ها وجود دارد.
چهره اش اما همان تراویس چن لحظه قبل نیست که به فردی شلیک کرده باشد.
او در اوج تنهایی به سر میبرد و این صحنه با موسیقی اش (که نه برای خود فیلم بلکه از تلویزیون به گوش میرسد) حس همدردی با تراویس را فراهم میکند.
و تنها سکانسی است که تقریباً کمی آرام میشویم.
صبح روز بعد یا شاید همان عصر فرا میرسد.
تراویس در تاکسی اش نشسته و به شعار های پلن تاین گوش میدهد که دارد راجب به وصل کردن جنگ ویتنام به دنیای سخنرانی میکند.
صورت پلن تاین را نمیبینیم، به جایش آن محافظ اش را میبینیم که تراویس از قبل با او آشنایی دارد.
همین هنگام تراویس شروع میکند برای نوشتن نامه ای به پدر و مادرش که در این لحظه صدای سخنرانی قطع میشود و نوشته ی تراویس مسعله ما میشود.
اما این یک نامه خیالی است که او همه چیز را دروغ میگوید.
کار مهمی برای دولت انجام میدهد و بتسی هم دوست دخترش است.
بعد از اتمام نامه اش یک قاب داریم که تاکسی تراویس نیمی از آن را پوشانده و حتی بعد از حرکتش باز هم نیمی از قاب را دارد، و او همچنان تسلطی کامل بر فضا دارد.
ادامه ی متن را در خانه تراویس میشنویم.
در انتها متوجه میشویم که این متن را روی یک کارت تبریک کارتونی نوشته است که رویش نوشته شده: تقدیم به دو پیشاهنگ .
این جمله همچنین یاد آور غرب وحشی در قرن 19 نیز است.
یادداشت ها به شدت نشان دهنده ی تنهایی تراویس است.
گوش دادن ما به نوشته های او، این بار را روی دوش ما هم قرار میدهد.
تراویس ما را با خودش تنها میکند. ..
نمای تلوزیون نگاه کردن تراویس تغییر کرده: بسته شده، و حتی با آن میله های روی دیوار یک حالت زندان گونه به خود گرفته است.(این همان محبوس شدن ذهن تراویس است که با این میزانسن فوق العاده برای ما بازگو میشود.)
در این هنگام تراویس مشغول نگاه کردن مجموعه ای تلویزیونی است و با نوک پا آرام آرام تلویزیون را هل میدهد.
یک رابطه در داستان است و دخترک با رفتارهایش تراویس را به یا بتسی می اندازد. و در نهایت با شنیدن جمله ی "من دوستش دارم" تلویزیون می افتد و خرد میشود.
تراویس ناراحت نمیشود اما به شدت عصبی.
زیرا تلویزیون برای او مهم نیست بلکه خاطراتش هستند که او را آزار میدهند.
وارد خیابان میشویم، و حالتی از بی نظمی را در شهر میبنیم، و ناگهان آن روسپی در همان چهارراه قبلی که تراویس با او برخورد داشته.
ناگهان تراویس بدون هیچ منطقی در کنار آیرس قرار میگیرد!
این موردی است که اسکورسیزی در تدوین حذف کرده و نشانگر تغییر حالت تراویس از چشم چرانی به برقراری ارتباط است.
"آیرس" تراویس را به سمت "اسپورت" میفرستد.
در ابتدا اسپورت خیال میکند که تراویس مامور پلیس باشد و به حالتی تمسخر آمیز خودش را تسلیم میکند.
تراویس با جدیت و بدون شوخی به او میگوید پلیس نبوده، سپس اسپورت با دیدن چکمه های تراویس او را با نام کابوی مسخره میکند.
اما اگر به پوتین های تراویس باشد، در این صورت اسپورت هم با آن وضع اش(و ناخن کوچک سرخ رنگ اش) یک سرخپوست است!
این دو شخصیت به شدت متضاد یکدیگر اند: تراویس آرام، کنترل شده و دارای قدرت نهان.
و اسپورت که جنبشی پایان ناپذیر دارد، کمی شکاک است و در این مورد میداند تراویس یک مشکلی دارد اما نمیتواند تشخیص دهد که آن چیست.
با سه شخصیت "آیرس، تراویس و اسپورت" اسکورسیزی و شریدر در واقع یک ادای دِین کرده اند به جویندگان فورد.
همانند سه شخصیت دختر ربوده شده توسط سرخ پوست و تراویس در نقش جان وین برای نجات دخترک به مقابله با سرخپوست میرود.! با این تفاوت که آیرس خودش از خانه فرار کرده.
اما در قاب هم ویژگی هایی همانند تمام فیلم نهفته است: در انعکاس شیشه ی پنجره، که پشت اسپورت قرار دارد، چندین سیاه پوست رد میشوند.
در ادامه وقتی تراویس معامله را قبول میکند اسپورت باز هم او را پلیس خطاب میکند!
تراویس از این لفظ بدش می آید و باز با یک چهره تمسخر آمیز خودش را "هیپی(هیپیها به عنوان بخشی از جامعهی جوان آمریکا به حساب می آیند که اواسط دهه ۱۹۶۰ جنبشی آزادیخواهانه به راه انداختند که به تدریج در سراسر دنیا طرفدارانی پیدا کرد. آنها با ارزشهایی همچون نوعدوستی، عرفان، صداقت، شادی و عدم خشونت به دنبال حفظ آزادی فردی بودند)" معرفی میکند.
اسپورت کمی ترس دارد اما با حرکات تند و لبخند اش آن را میپوشاند.
تراویس از این حرکات اسپورت ترس او را فهمیده و از این اداها، خنده اش میگیرد.
و جایی که اسپورت به او میگوید تو آدم بامزه ای هستی.( این دیالوگ بعد ها مهمترین دیالوگ در فیلم "رفقای خوب" اسکورسیزی میشود)
تراویس همراه آیرس به سمت ساختمان میرود، در این حین ناگهان صدای آژیر پلیس به گوش میخورد که با نشان دادن کل نمای ساختما این صدا شدت بیشتری میگیرد.
پلیسی در محل نیست و نمیرسد، اما این حس خطر و استرس همیشه با این صدا برای همگان تعریف شده و واضح است. و شوم بودن آن ساختما در ذهن ما شکل میگیرد.
دوربین هم مضطرب میشود و روی دست میرود و از پشت آن دو را در آن راهروی تنگ و خفه کننده همراهی میکند.
مردی که وقت گیر و صاحب آن ساختمان است پول اتاق را با شوق خاصی از تراویس میگیرد.
این کار همیشگی اوست و این صورت خندان او شاید راهی است برای ترقیب مشتری هایی که به آن ساختمان مراجعه میکنند.
تراوسی در هنگام ورود به اتاق کمی حس دودل بودن دارد و کمی احتیاط.
اتاقی قرمز با پرده مهره ای و آباژور ها و شمع های تزیینی.
در ابتدای آشنایی، آیرس گارد دارد و تنها قصد دارد کاری که برایش پول میگیرد را انجام دهد.
تراویس در ابتدا با نماهای حاکم بر صحنه نشان داده میشود.
حال زمانی که آیرس متوجه قصد تراویس میشود آن نماهای تراویس تمام میشود و او هم سطح آیرس قرار میگیرد.
آیرس به او میگوید که جایی را برای رفتن ندارد و مجبور به این کار است.
تراویس سعی میکند رابطه اش را با او صمیمی تر کند و از او میخواهد که با او قرار بگذارد.
هر دو یکدیگر را میفهمند و دیالوگ هایشان به شدت دارای آرامش و حداقل شاید موفقیت تراویس باشد.
ۀآیرس راجب قراری در فردا صحبت میکند، تراویس هم در حال قبول کردن است که به یاد کاری می افتد.
این همان ماموریت اصلی اوست که در رابطه با پلن تاین قرار بود انجام دهد.
اما بعد از کمی تردید، میداند که این موضوع هم برایش قابل اهمیت است و دست کمی از کار اصلی اش که برایش برنامه ریزی کرده ندارد.!
در نهایت تراویس را برای اولین بار سرحال میبینیم و البته موفق.
آیرس مانند خود تراویس تنها است، تنهایی که احتیاج به کمکی دارد و تراویس هم به همان کمک احتیاج دارد ولی به شکلی دیگر. آیرس از این دید برای تراویس همانند بتسی نیست که او را پس بزند، و هیچ خشمی نسبت به تراویس و شخصیت اش ندارد.
پس از خروج تراویس امید را در چهره ی آیرس می توان دید. و این که او برای اولین بار مورد توجه یک فرد قرار میگرد و آن هم نه صرفا برای کاری که انجام میدهد.
موسیقی آرام تراویس را بدرقه میکند تا زمانی که لحن موسیقی عوض میشود و تراویس مردی را میبیند که از قعر تاریکی راهرو به سمت او می آید.
او همان زماندار است که با لبخندی تیره به طرف تراویس میرود.
با نگاه تراویس متوجه میشویم تمام آن لحظات خوبی که تا چند ثانیه پیش تجره کرده بود را از دست میدهد و با همین برخورد کوتاه است که تراویس شاید این مرد را هم جزو ماموریت هایش قراربدهد!
سرانجام تراویس آن 20 دلاری را که تمام این مدت همراه خود داشته را به او میدهد و نفرت خودش را در آن اسکناس منتقل میکند.
مرد به او میگوید: کابوی باز هم بیا.!
تراویس با لحن قدرتمندی میگوید: حتما...
این همان پی ریزی اسکورسیزی برای سکانس نهایی فیلم است. و آن راهرو هایی که همانند فیلم های ترسناک مرد را در خود میبلعد.
فردای آن روز تراویس همراه با آیرس به رستورانی عادی میروند.(نه از آن گونه هایی که تراویس بتسی را به آنجا برد.)
حرف های تراویس همانند یک بردار است که دارد خواهرش را نصیحت میکند.
او به شدت نگران آیرس است و این موضوع شاید حتی حواسش را از کاری که سعی داشت در مرد پلن تاین انجام دهد پرت سازد.
آیرس در ابتدا هر چه سعی میکند نمیتواند نسبت به حرف های تراویس بی اعتنا باشد.
و ناگهان میگوید وجه اشتراکش با اسپورت، لیبرال بودن آنهاست.
تراویس ذره ای برایش این مورد اهیمت ندارد که وجه اشتراک آنها چیست و حرف های خودش را ادامه میدهد.
تراویس سعی ندارد تنها او را نجات دهد بلکه میخواهد فکری در مورد اصل کاری که اسپورت انجام میدهد بکند.
زمانی که تراویس میگوید: نباید بگذاری این کارو با بقیه دختر ها هم انجام دهد، ناگهان اتش نشانی از پشتش عبور میکند که انگار در آن عمق میدان صحنه سعی میکند عمق دیدگاه تراویس را بیان کند.
آیرس از کاری که میخواهد انجام دهد، یعنی رفتن به خانه های اشتراکی در ورمونت برای تراویس میگوید.( بعد ها تراویس برای او مبلغی را در نامه ای برای رفتن به آنجا میفرستد)
تراویس اما حاضر نیست او را در این را همراهی کند، و فقط در لحظه به فکر این است که او از شر اسپورت خلاص کند و باقی کار را رها کند.
این سکانس طولانی تر از سکانس تراویس و بتسی در رستوران است.
نما ها تقریبا یکسان با همان سکانس هستند، اما دیالوگ های تراویس اینبار خود او هستند و نه تراویسی که بخواهد برای معشوقه اش نقش بازی کند و او را بخنداند.
تروایس دلیل همراه نشدن اش را میگوید که کاری دولتی دارد که باید انجام بدهد.
این لحظه بدون هیچ قصد مشخص شده ای باعث خنده ی هر دوی آنها میشود.
این حسی است که هر دوی آنها با هم تجربه میکنند و کسی موظف به انجام کار خنده داری نیست.
آیرس از این که تراویس برای مدتی میخواهد برود ناراحت میشود.
او هنوز یک روز نیست که تراویس را میشناسد، اما در این مدت کم تراویس چقدر در برقراری رابطه با او موفق بوده و تاثیر زیادی در او گذاشته است.
در ادامه تراویس در تاکسی اش مقابل آن ساختمان کهبا آیرس به آنجا رفت منتظر است و قرص هایش را میخورد.
پس از نشان دادن نمای کلی ساختمان یک درون برش به داخل اتاق میزند ، اسپورت و آیرس در آن حضور دارند.( این سکانس بر خلاف فیلمنامه شریدر بوده و به تشخیص اسکورسیزی وارد جریان فیلم شده)
اما این لحظات که دیگر موضوع تراویس نیست را اسکورسیزی چگونه توانسته به تراویس منتقل کند؟
این جایگاه تراویس در پایین ساختمان همانند همان جایگاه مسافرش است که زن او را در یک ساختمان دیگر زیر نظر داشته اند اما تفاوتش این است که مسافر میخواست هر دو طرف را بکشد ولی تراویس فقط میخواهد اسپورت را از بین ببرد تا آیرس را نجات دهد.
و از طرفی انگار داخل آن اتاق تماما مطعلق به تراویس بوده و حتی در آن لحظه ای که موسیقی برنارد هرمان توسط اسپورت گذاشته میشود هم تداعی گر همان لحظه ایست که تراویس مشغول ترک اتاق بوده است.
اما این دنیای تراویس است که انگار همیشه نظاره گر بوده و وارد هیچ کنش جنسی نمیشود.
این موضوع را میشود از سینما رفتنش و تمام اتفاق هایی که در این مدت برایش افتاده فهمید.
در این سکانس که از لحظه رقص آرام آنان دیگر هیچ کاتی صورت نمیگیرد و فقط حرکت دوربین را میبینیم که قصد بر تاکید آن بغل کردن آرام بخش دارد.
از طرفی در این لحظه معلوم میشود آیرس هم مشکلی با اسپورت ندارد و شاید تنها مشکلش کار اوست، و اسپورت هم با آن قطعیت در حرف هایش معلوم است همان شخصیت جلوی در نیست که با تراویس بحث میکرد.
(این شخصیت اسپورت را که تمایل به برقراری رابطه با یک دختر کم سن و سال است را بعد ها در فیلم "تنگه وحشت" مشاهده میکنیم که اینبار توسط خود دنیرو اجرا میشود.)
تراویس هم از ماهیت کار اسپورت آنچنان دور نست، همانگونه که او هم سعی دارد دختران را زیر سلطه خود داشته باشد، اما این همان میلی است که تراویس برای نجات آیرس، باید فراموشش کند.
ولی در همین حین او از ماموریت اصلی خود نباید باز بماند.
پس ناگهان صدای تیراندازی می آید، موسیقی تند میشود و تراویس که در حال تمرین تیراندازی است تمام آن حس سکانس قبل را در هم میشکند.
نباید فراموش کرد که او نمیگذارد این احساسات هیچوقت در داستان کامل شود.( نه برای خودش و نه برای دیگران)
بار دیگر وراد خانه ی تراویس شده و اینبار همراه او آتش را هم مشاهده میکنیم.
گل های پژمرده ای که نشانی از بتسی بود را آتش میزند و موسیقی در همین حین تیره میشود.
در لحظه ی بعد پیراهن سفید زیبایش را پاره میکند و معلوم است که دیگر از تمام آن مساعل دست کشیده و رحمی در او وجود ندارد.
موسیقی آرام میشود و تراویس نامه ای برای آیرس گذاشته که در آن نوشته شده: آیرس عزیز، گمان میکنم این پول برای سفرت کافی باشد، به هر حال ممکن است وقتی این نامه را میخوانی من مرده باشم. و 500 دلار برایش میگذارد
با این که موسیقی ملایم و گویای حس های خوب در فیلم است، اما تراویس دارای هیچ آرامشی نیست و دیگر حوصله ی آن را هم ندارد.
نمایی از اتاقش را میبینیم که تقریبا دارای حس زندگی، در عین حال خالی تر از همیشه و نشان دهنده ی این است که تراویس گمان میکند دیگر به آخرین روز زندگی خود رسیده است.
در همین حین صدای تراویس را میشنویم که با جمله ای که میگوید معلوم است تصمیم اش را گرفته و موسیقی دوباره تیره و ترسناک میشود و ناگهان ستاد پلن تاین در خیابان، که با حرکات دوربین کاملا مشخص است که او برنده ی نهایی انتخابات است.(انتخاباتی که هیچوقت رقیبش را ندیده ایم)
پلن تاین سخنرانی اش را آغاز میکند و شروع به زدن همان حرف های تکراری میکند.
در تاکسی تراویس باز میشود و او خارج، اما صورتش را نمیبینیم.
همچنان دوربین از میان نیم تنه ی میانی مردم عبور میکند و به تراویس میرسد.
در اینجا او قرص های را در می آورد که بخورد ناگهان چهره ی جدید تراویس شوک خاصی به ما وارد میکند.
تراویس با این حالتش حتی از ستونی که در کنارش ایستاده قدرت مند تر جلوه میدهد(مدل موهای تراویس برگرفته از سرخ پوستان موهاک است و همچنین حالتی که سربازان در جنگ ویتنام برای حس کشتار بهتر این نوع آرایش سر را انجام میداده اند)
تراویس هم با این نوع آمادگی در خود و روان پریشی اش دیگر قابل کنترل نیست و دیگر خودش را حتی از نژاد انسان هم رهانیده است و از واکنش پلن تاین به انرژی مردم هم نفرت دارد.
پلن تاین را در وسط کادر میبینیم که دستهایش را همانند مجسمه های پشت سرش به نشانه ی قدرت بالا می آورد و تسط کاملی در فضا ایجاد کرده است.
تراویس هم با هر اوج در سخنرانی اش لبخندی احمقانه میزند و برایش دست میزند.
نمای بعدی که تقریبا از دید افراد در جایگاه سخنرانی است: تراویس را میبینیم که به کل از جمعیت به دور است و انگار که هیچ نسبتی با آن محیط ندارد.
به جز تراویس اگر به مردم دقت کنید متوجه میشود که هیچ سیاه پوستی در این کادر دوربین وجود ندارد!
نما هایی از پشت مجسه و افزایش جمعیت نشان داده میشود و ناگهان به پشت تراویس رفته و او در وسط کادر رو به جلو حرکت میکند، که این حرکت با این که آرام است اما بیشترین تاکید حسی را در سکانس دارا است.
در طرفی تراویس به تنهایی حرکت میکند و در طرفی پلن تاین با محافظ هایش، اما وزن این دو طرف تقریبا با هم برابری میکند.
ناگهان با حرکت دست تراویس در کاپشن اش، یکی از محافظ ها متوجه او میشود و ناگهان موسیقی اضطراب صحنه را دو چندان کرده و تعقیب تراویس آغاز میشود.
اما تعقیب تراویس مسئله نمیشود، بلکه آن نگاه پلن تاین مهم است و آن سیاه پوستی که مامور امنیتی در هنگام تعقیب تراویس به او برخورد میکند.
طوری جلوه میدهد که انگار همین سیاه پوست هایی که تراویس از آنها نفرت داشته است او را از آن مخمصه نجات میدهند.
تراویس را در خانه اش میبینیم که به شدت پریشان است و چند قرص را با برندی اش میخورد.
سرش را کمی تکان میدهد، و معلوم است که آنجا کاملا برایش حکم قفس را دارد و تراویس همانند یک حیوان وحشی در آن بی قراری میکند.
سپس نمایی از خیابان و اسپورت و مشتری اش را مشاهده میکنیم.
این گویا نقشه دوم تراویس است که بعد از شکست در اولی قصد انجام این یکی را دارد.
اسپورت از این لحظه به بعد در خطر قرار میگیرد.
ناگهان با همان موسیقی وحشت انگیز تراویس با تاکسی اش در شهر در حال رانندگی است.
اما اینبار نه تاکسی بلکه به مانند یک ماشین کشتار در شهر از همه چیز عبور میکند تا به مقصد اصلی اش برسد.
آن نمای داخل تاکسی تراویس رنگی سبز دارد(فصل پایانی بر خلاف تمام فیلم که با رنگ های اصلی کار شده است، با فیلتر تک رنگ گرفته شده است، که این سبزی هم یک حایل بین این دو ایجاد میکند.)
تراویس از همان نحوه ورودش با تاکسی نیت اش را مشخص میکند.
و صورتش که در آن تاریکی همانند دراکولای فیلم نوسفراتو است.
تراویس به سمت اسپورت رفته و با او وارد جدل میشود. در این صحنه دوربین هیچ جنبش اضافی نمیکند و از همان لانگ شات به آن لحظه میپردازد که اتفاقا این نما به حس دیوانه وار بودن آن به شدت می افزاید، چرا که هر نمای نزدیکی به ایجاد حس لطمه میزد.
ناگهان اسپورت سیگارش را به سمت تراویس پرت میکند و دیگر از او کاملا عصبی شده و به او ضربه ای میزند.
تراویس با تسط فراوان روی لحظه، هفت تیرش را روی شکم اسپورت میگذارد و شلیک میکند و در همین حین میگوید: اینو بخور...
این جمله را معمولا افرادخیابانی به کار میبرد، اما در این لحظه گویای ترکیب شدن تمام زندگی تراویس است، از جمله:خون، سینمایی که میرود، و هراس از آن احساسات خودش که به شدت آزارش میدهند.
حتی در این صحنه نمایی نزدیک تر از شلیک نداریم که کمی به ما اطمینان قبول کردن آن لحظه را بدهد به همین خاطر میان حس ما کمی فاصله و شک می اندازد که واقعا چگونه اتفاقی دارد می افتد؟
تراویس از اسپورت که روی زمین افتاده دور میشود و در جلوی پله های یک خانه مینشیند.
این فرصت نه تنها برای تراویس، بلکه برای مخاطب ایجاد میشود تا اتفاقی که افتاد کمی تحلیل کند و تا حدودی آن را بپذیرد، اما تراویس در حال تفکر برای انجام قدم دوم نقشه اش می باشد( او هیچگته کاری را بدون تفکر انجام نمیدهد و هیچ گاه عجله ای در او نمیبینیم.)
اما با وجود تیراندازی تراویس هیچ واکنشی در صحنه توسط دیگران نمیبینیم و انکار که هنوز اتفاقی رخ نداده است.
دوربین با تراویس وارد راهرو میشود، حتی موسیقی هم حرات ورود به آنجا را پیدا نمیکند.
اینبار اما راهرو تاریکتر و وحشتناک تر از بار قبل به چشم می آید که دو دلیل دارد:
اول اینکه اتفاقی که چند لحظه پیش افتاد به صورت ناخودآگاه روی دید مخاطب اثر گذاشته.
و دوم این که نوع فیلتر رنگ خاصی در کل این فصل پایانی انتخاب شده.
وقت نگه دار به سمت تراویس حرکت میکند اما تراویس بدون هیچ وقفه ای به دست او که بلند میشود شلیک میکند و اینبار نمای کلوز تری از این رخداد به ما داده میشود و میبینیم که 3 انگشت او را قطع میکند و خون روی دیوار و صورت تراویس میپاشد.
صدای شلیک در تمام ساختمان میپیچد و اینسرت های دوربین تا زمانی که صدا به آیرس برسد این مسیر را طی میکند./
تراویس از جلو در میان کادر قرار دارد و کاملا دارای تسلط بر شرایط اما وقتی دوربین به پشت او میرود دیگر در میان کادر نیست که در آن زمان ناگهان گلوله ای به گردن او میخورد.
اسپورت با حالت نیمه جان خود بوده که این گلوله را شلیک کرده،
تراویس به سمت او برمیگردد.
در این برگشت دوربین از تراویس دور میشود، اما هنگامی که اسپورت را نشان میدهد، مشاهده میکنیم که به او نزدیک میشود.
بعد از شلیک به اسپورت مگنوم 44 اش را روی زمین می اندازد و باز هم به او شلیک میکند.
دوربین در انتهای بالای راهرو منتظر است که تراویس کارش تمام شود و بیاید، تمام سکانس حاوی شوک بزرگی است که قدرت هر گونه عکس العملی را هم از تماشاگر و هم از افراد مورد هدف قرار داده شه گرفته است
بعد از شلیک دوم به وقت نگه دار جان سخت، او باز هم سرپا می ماند و تراویس را ول نمیکند.
از این لحظه سرعت فیلم مقداری کم میشود و حرکات اهسته به حس اضطراب می افزاید.
مردی که در سکانس قبل در حال حرف زدن با اسپورت دیده بودیم را، باز میبینم که به سمت تراویس آمده و به او شلیک میکند.
تراویس سپس از آن هفت تیری استفاده میکند که در دستش با یک حالت کشو مانند جا ساز کرده بود.
و تمام گلوله هارا به سمت آن مرد شلیک میکند.
این سکانس تماما بر روی قدرت تدوین بنا شده است و تغییر های به شدت سریع و پر جنبش کاملا به آن فضا مینشیند.
قاب دوربین دیگر تراویس را کلوز تر نشان میدهد و نهایت خشم در طول کل فیلم در چشمان او قابل مشاهده است.
در این هنگام ناگهان وقت نگه دار، به تراویس آویزان میشود.
تراویس بدون هیچ گونه مکثی راهش را ادامه میدهد، و صدای آن مرد هم تقریبا با فضا همسان میشود و ما دیگر صدا را حس نمیکنیم بلکه این قدرت آن مکان است که توجه را از ما گرفته.
تراویس سرانجام دست او را با کارد اش که به چکمه خود بسته بود زخمی میکند(طوری اتفاقات پیش میروند که تراویس از تمام آنچه با خود آورده است استفاده کند و این شاید قدرت پیش بینی تراویس بوده باشد در انتخاب آنها)
تراویس بعد از شنیدن صدای آیرس که میگوید به او شلیک نکن، ناگهان ماشه را میکشد و آخرین بازمانده را همانند یک سرباز که در حال انجام وظیفه باشد، از بین میبرد.
آیرس به شدت وحشت میکند و حتی قدرت گریه کردن هم در این لحظه از دست میدهد.
در نهایت تراویس سعی میکند به خودش شلیک کند که دیگر تمام گلوله هایش تمام شده است.
تراویس روی مبل مینشیند، در این هنگام تراویس و وقت نگه دار در سمت چپ و آیرس در حال گریه، به تنهایی در سمت راست(طوری است که انگار تراویس هیچ ربطی به آیرس ندارد و فقط مطعلق به آن قتل است.)
تراویس سرش را به مبل تکیه میدهد، اما هیچ آرامشی در این سکوت وجود ندارد.
بلکه هنوز هم اطمینانی نیست که همه چیز تمام شده باشد و یا تراویس چگونه از پای در نیامده!
سرانجام پلیس ها و البته موسیقی، وارد میشوند.
همان موسیقی ابتدای فیلم که در واقع سعی داشته وقوع این لحظه را هشدار بدهد.
پلیس تراویس را مورد هدف قرار میدهد، اما دوربین دست تراویس را در یک نمای کلوز نشان یدهد که به طرف سرش حرکت میکند، در حالی که خون از آن میچکد.
یک نمای به شدت زیبا و عجیب که هم صورت تراویس و هم دست خونین او در کادر قرار دارد و با صدایی آرام سه بار به خودش شلیک میکند.
در این لحظه پلیس همانگونه مبهوت میماند
و هیچ کاری از دستش بر نمی آید.
دوربین از نمای بالا فضای کامل را نشان میدهد.
حالتی که انگار روح تراویس، در حال تماشا کردن جهنمی است که خودش بر پا کرده و یک دید کلی بر روی تمام خاستگاهش از سیر کردن این مسیر.
و در ادامه دیوار ها و اسلحه های خونی روی زمین را میبینم و مقداری مکث روی جسد اسپورت و مردم و خبرنگاران در خیابان که برای اولین بار نسبت به آن مکان و داخلش کنجکاو شده اند.
این فصل از فیلم زمانش هفت دقیقه است، اما به قدری سریع میگذرد که هیچ گونه حس زمانی به مخاطب القا نمیشود.
در طول فیلم تمام این لحظه ها را گذرانده بودیم و آماده این صحنه شده بودیم و تنها فرقش وجود خون است که آن هم بلاخره باید می آمد.
تراویس که در مورد پلن تاین موفق نشده بود، پس با کشتن این سه نفر تقریبا میل به خشونت خود را خالی کرد و در انتها هم زنده ماند.
تراویس در انتها، تنها یک فرد نیست بلکه او تشکیل شده از یک تاریخ است که همیشه دنبال خشونت بوده و آن دیالوگ:(میکشمت، میکشمت...) هم آهنگ این جنگ است.
هیچوقت قرار نیست این چرخه پایان یابد و به همین دلیل هیچوقت قرار نبوده تراویس در طول این چرخه کشته شود. او می ماند تا این چرخه تا ابد ادامه پیدا کند.
بار دیگر برای آخرین بار وارد خانه ی تراویس میشویم، اینبار بدون خودش.
بجای او روزنامه ها شرح وقایع را میدهند و اینبار صدای پدر آیرس در حال تشکر از تراویس است.(صدای پدر اسکورسیزی).
و عکس پدر و مادر تراویس (در واقعیت پدر و مادر اسکورسیزی) که این خبر را از تلویزیون خود مشاهده کرده اند.
تراویس و دوستانش در جلوی یک هتل مشغول گفتگو اند و اینبار نزدیکی تراویس به آنها کاملا بیشتر از قبل است.
زمانی که همکار سیاه پوستشان می آید، اینبار دیگر ویزارد هم به او محل نمیدهد. و دیگر آخرین نقطه ی نژاد پرستی در فیلم به اتمام میرسد.
برای تراویس مسافری می آید.
مسافر میگوید: سلام تراویس.
تراویس هم سلام میدهد و لبخند خاص خودش را میزند و با دیدن صورت بتسی در آینه جلو، آن موسیقی آرام شروع میشود و حس وجود بتسی را در کنار تراویس بازگو میکند.
در چهره ی تراویس کمی خشم و در چشمانش پیروزی را میتوان دید.
او دیگر بتسی را پشت سر گذاشته و دیگر دغدغه ای نسبت به او ندارد.
در این حالت دوربین هم نمای مستقیمی از بتسی نمیدهد و تنها او را از آینه و در انتها از پشت شیشه ماشین مشاهده میکنیم.
کمی راجب اتفاقات اخیر حرف میزنند و در انتها بتسی پیاده میشود و با حالتی دست پاچه، قیمت مسیر را میپرسد، تراویس هم بعد از کمی مکث برمیگردد و با لبخدی بدو این که پولی بگیرد، میرود
دیگر مشخص است که تراویس بتسی را فراموش کرده و دیگر خشمی نسبت به او ندارد.
اما نمیشود فراموشش کرد که او همچنان فردی خطرناک و آماده ی عمل است.
آخرین نمایی که داریم، چشمان تراویس است اما با یک حرکت تیز سریع نسبت به آینه ماشین و در نهایت تیتراژ پایانی فیلم که باز هم خیابان های نیویورک در شب را نشان میدهند.
در انتها بعد از تیتراژ یک تاکسی را مشاهده میکنیم که از وسط قاب به سمت چپ حرکت کرده و خارج میشود و آن موسیقی پایانی که حتی در آن لحظات هم حس وحشت را در فیلم بوجود می آورد.
(موسیقی این ثانیه اخر فیلم، موسیقی فیلم بیمار روانی است، زیرا که وی در 24 سپتامبر 1975
چند ساعت پس از ظبط موسیقی فیلم در اکسترا، در خواب از دنیا رفت...)
تراویس را میتوان یکی از بزرگترین قهرمانان جهان خارج از سینما هم دانست و یک ناجی برای نسل مدرنیته.
پایان باز این فیلم یکی از بهترین و پر بحث ترین پایان بندی های تاریخ سینما است.
(همچنین در نظر منتقدان)
این ژانر تا چندین سال مورد حمله منتقدان قرار گرفت تا با اولین نتیجه سینمایی اش که فیلم سگ های انباری (تارانتینو) بود دیگر به مرور شکلی عادی به خود گرفت و به ژانری پر سروصدا مبدل گردید.
+ منتقد: کیان زندی
ارزشگذاری فیلم: ده از ده