نقد فیلم هجوم
به نام خالق سرگرمی
به شیوه کارکرد ساعت توجه کردهاید؟
عقربهها هر یک به نوبت وظیفه دارند که ثانیه شمار را در چرخش خود یاری کنند. با این عمل هم در حصار دایرهای خود به دام افتاده اند و راه گریزی ندارند، همچنین زمانی را به حرکت در میآورند.
هجوم همین ساعت است. اعدادی که وظیفه دارند چند عقربه را برای چرخش دایرهوار راهنمایی کنند. اما اعداد و عقربه نمیدانند که قرار نیست هیچگاه این چرخه به اتمام برسد.
هجوم از میانهای آغاز میشود که در میانهی خود به نوعی آغاز محسوب میشود. بدانگونه که از هر سویی میتوان آن ابتدا را مشاهده کرد و همان ابتدا را میانه و یا انتها فرض نمود. در این مسیر دوار، گرههایی بر سر راه مخاطب ساعت قرار دارد. گرهها به حدی نمیرسند که مخاطب را از اصل ماجرا به دور اندازد. بلکه گرهها با حد مشخص شدهای میتواند لایههایی را در اثر قرار بدهد که عطش بازبینی را در مخاطب خود بنشاند. این عطش از نوع نیافتن «چ» بنا نمیشود، بلکه از سر یافتن «چگونه» بیان میشود.
یافتن ژانر اثر به هیچعنوان لازمه تماشای آن نیست. به صورتی که با چندین جمله ابتدایی و فید قرمز متون، دلره را پیش از پیش بیان میکند.
کاغذی سفید را مجسم کنید که چندین نقطه در میانش قرار دارد. یکی از نقاط از باقی بزرگتر ترسیم شدهاست. در برخورد ابتدایی همگان بزرگترین نقطه را مشاهده میکنند. نقطه بزرگ بر قدرت نگاه غلبه کرده و باقی نقاط را کم ارزش نشان میدهد. این نقطه بزرگ، زاویهدید شخصیت ابتدایی فیلم با نام «علی» میباشد. اما با تغییر زاویه به دیگر نقاط متوجه ارزش آنها شده و در برخورد دوم با اثر سعی میکنید دیگر مغلوب نقطه علی نشوید و اطراف قاب و آنچه در حاشیه میگذرد را مشاهده کنید. برخورد دوم این حس را پدید میآورد که شما بدانید به طور همزمان در هر قسمت از آن مکان چه میگذرد. در این گذران می توانید تجسم کنید که نحوهجایگیری شخصیتها چگونه باشد. در حالی که هیچگونه خودآگاهی در برخوردهای دیگر با اثر نداشته باشید.
آنچه که مسئله ساز روایت در این دایره جذاب میشود، تغییر بازه همزمانی و بیان یک اسارت بیانتها نمیباشد. بلکه بیان بدانگونه پیش میرود که هر فردی را در جایگاه مشخص قرار داده و واکنش دیگران و نقطهنظر آنها را در کنار آن فرد و یا در مکانی دیگر مشاهده مینماییم. چنین دیدگاههایی که فردی را در جایگاه مجرم و در وضعیتی سردرگم قرار میدهد، به هیچعنوان قصد ندارد حس سمپات را وارد خط روایی خود سازد، بلکه مسئله بر سر هیجان حرکت شخصیت و حضور آن در زوایای مختلف میشود. این زوایا بیانگر قرار گیری در جایگاه اعداد ساعت است و آن که این عقربه چگونه قرار است از میان آنان عبور کند.
در هجوم تعلیق حرف اول را میزند. و اما نه حرف آخر! تعلیق هم قابل حل میشود و هم از حل شدن خود جلوگیری میکند. در قسمت قابل حل به زوایای پنهان مکان و تمامی نقاط در یک زمان مشخص دست یافته و متوجه حس همجنسگرایی و در عین حال فرار از آن برخورد میکنیم. فرار از همجنسگرایی مربوط به ترکیب دو در یک شخصیتها میباشد و قسمت بروز آن لحظهای میشود که شخصیت علاقه خود را به نسخه مذکر بیان میداشته و در مقابل نسخه مونث، گارد بیشتر و وضعیت سختی را دچار میشود. در صورتی که میتواند به سمت فرار از ساخت همجنسگرایی در شخصیت خود به درستی عبور کند. بدان گونه که شخصیت اگر بجای دو فرد در یک فرد خلاصه شود، دیگر مسئله نفی همجنسگرایی به وضوح قابل فهم میباشد. در قسمت غیرقابل حل اما، تعلیق مربوط میشود به مکانی پر از دود که شخصیت مدام در میان رنگهای سبز و قرمز و آبی میچرخد و به دنبال حل قسمت قابل حل، به مانند دریافت معرفی وجه خونآشام برمیآید. شخصیت خونآشامی که با توجه به دانستههای قبلی مخاطب خود مجبور به زندگی و در نهایت مرگ با تکه چوبی است. در روایت قوانین مرگ با چوب برای خونآشام توضیحی ندارد. توضیحی که بتواند لحظه مرگ دختر را به وضوح مشخص نماید. این تعریف قتل به مانند یک جنایت بیدقت روایت میشود که پس از حمله مجبور میشود به نقاشی روی چمدان گریز بزند. تنها یک دیالوگ به عنوان بروشور مصرف از تکه چوب برای قتل خونآشام بیان میشود. آن دیالوگ نیز در کنار هجوم ماکت اثر در کنار نسخه فرعی خود میباشد.
هجوم در ادامه، فیلمی است که راه خود را ساده بیان میکند. از گفتار چرخشی خود به روایتی کوچک گریز میزند که ادعای بزرگی را در پشت خود پنهان نمیکند. قصه از خانواده و بیماری و مرگ، به نوعی قربانی کردن در میان دودهای رنگی خود میرسد. همانند گریمهای تلخ و سیاه شخصیتها، تا به وضعیت شخصیتی که در دوران سیاهی رنگهای شاد میپوشد و در دوران تاریکی و حصار این اتفاق عجیبی است. حصار اما از آن مسائلی است که در تعلیق خود باقی میماند. انتخاب خود را کرده که در این تعلیق معرفی شود. تعریف برای تعلیقهای اینچنینی به حالتی بیان میشود که تا به انتها در گوشهای از ذهن باقی بماند اما به گونهای نشود که از درک باقی اثر جلوگیری نماید. در عین حالی که بازی خود را در میان این سو و آنسوی حصار ادامه میدهد، سعی بر بیان سخنی دارد. سخن را در هنگامی بیان میکند که لحظات آهسته بر فیلم غالب میشود. هنگام خلوت شدن، نشستن و نریشن شخصیت، چه در زمانی که خود مجرم است و چه در زمانی که از پوست قاتل خارج میشود و پوست خود را به دیگری واگذار میکند. نرشین با هر زاویه، داستان خود را بیان میکند. سعی نمای بلند و بدون کات بر حفظ تداوم تعلیق و تغییر مسیر میافزاید. برای آن دسته از افرادی که گمان میکنند این روایت با کات نیز قابل روایت بود باید عنوان کرد که این چرخش هیجان جابجایی و بازبینی حالت گذشته را دوچندان میکند. نظم میزانسن و دکوپاژ تا مرز ساخت حالت تئاتری پیش میرود. با نوع مکان و زمان قابل تعریف و قرار دادن سوژه در میانه قاب، اما نماهای مدیوم این مسئله را حل میکنند و اثر را از به دام افتادن در ورطه تئاتر دور میکنند.
هجوم اثری است قابل دیدن و قابل توصیه کردن برای دیگران. نه فلسفی است و نه معناگرا. سرگرم میکند و نبوغ سازنده را به رخ میکشد. حس ترس که از پس تعلیق برمیآید و نه از پس غافلگیری را میتوان بهترین امتیاز فیلم دانست و از آن به خوبی یاد کرد. دلهره از فیلمنانه تا بازیگر و طراحی صحنه و لباس در اثر لحاظ شده است. تداوم این هماهنگی در میزانسن حالتی توهم گونه را بیان میکند که میتواند زمان را از پس خود دفع کرده و آن را خودآگاه پاک کند.
کارگردان متوجه است که از برداشت بلند برای وجه کلیشهوار آن، یعنی ایجاد زمان واقعی بهره نبرد و به مانند گفته غلط آندره بازن، خود را درگیر بازی با تکنیکهای سینمایی نسازد.
دانلود فیلم در کانال تلگرام
(@Silence4z)
منتقد کیان زندی