نقد فیلم رگ خواب 2017
به نام خالق اسکورسیزی
رگ خواب فیلمی است توهین آمیز، لوس و بچه گانه که میتواند در جایگاه تبلیغات تلویزیونی قرار بگیرد.
داستانی ضد جامعه و انسان را به قدری بی رحمانه و ضعیف بزرگ میکند که خودش هم از پس آن برنمیآید.
در فیلم مواجه ایم با یک زن تنها و رها شده که ما از پس جدایی او از همسر قبلی اش طرف ایم. لیلا حاتمی فردی است بیهوده و گنگ، حرف نمیتواند بزند و مدام در نریشن های خودش گیر کرد است.
نریشن های او به پدرش است اما او به قدری بی پدر است و پدر نمیشناسد که از پس این نرشین ها نمیتواند به خانواده برسد. (خانواده که نه البته همان تک پدر که معلوم نیست چیست و کجا به سر میبرد و روابطش روی هواست!)
پدر انگار که خدای زن است و او مدام از بدبختی هایش برایش میگوید. کارگردان عزیز پدر را بیش تر از ده ثانیه در قابش قرار نمیدهد، آن هم در لانگ شات و پشت شیشه ی اتوبوس.
موضوع مورد اهمیت این است که زن به همان پدرش هم رحم نمیکند و در طول فیلم نریشن هایش قطع میشود و دیگر بجای پدر که از اول فیلم سعی بر بزرگ کردنش داشته، با خودش حرف میزند و خدا را از یاد میبرد. این نوع اندیشه که سعی دارد از پدر خدا بسازد به شدت خنده دار و پوچ است، تنها دلیل وجود آن پدر هم برمیگردد به ناتوانی زن در صحبت کردن که مجبور است نرشن بگوید و البته که نرشن ها را نمیتواند به خودش بگوید، پس یک اسم توخالی وارد ذهنش میکند و او را میپروراند، از دعواهایش و دوران سخت کودکی اش که حرف میزد دیگر واقعا کمدی ناخواسته را وارد داستان میکند.
زن زندگی قبلی ندارد، در کنارش عرضه ی هیچ کاری را هم ندارد، در مواجه اش با یک مرد سریعا با نریشن های خودش عاشقش میشود و می خواهد بگوید که تمام مردان اینچنین هستند که شروعش از شوهر سابق اش بوده که هیچ تعریفیندارد و انتهایش هم این مرد جدید است که چقدر بی بند و بار است و میتواند یک دختر ساده را به راحتی گول بزند و هرکاری دلش میخواهد با یک زبان فرانسه و یک اتاق 220 متری به ثمر برساند.
مرد معلوم نیست کجای قصه قرار دارد، میشد به راحتی او را هم برداشت و لیلا حاتمی عزیز در نهایت او را هم میتوانست با نرشن هایش بسازد و خودش را به شدت مظلوم و بیچاره جلوه دهد.
داستان به قدری تبلیغاتی است که در قسمتی سعی میشود با وارد کردن یک حیوان خانگی که گربه هم باشد بهتر است، این را بگوید که وارد شدن اینچنین چیزی به یک زندگی چقدر بد است و بی عاطفه و شاید عامل لطمه خوردن به زندگی هم باشد.
عشق در دیدگاه کارگردان خلاصه میشود به چند نوستالژی بی معنی که نه برای خودش و نه برای مخاطب معنی ندارد و بدون تعریف رها شده است که در نهایت میرسد به خاک خوردن و اینچنین رفتار هایی که واقعا در فیلم زیادی است.
زن در این خاطراتی که میگوید گاهی حواسش پرت میشود و بجای نریشن کردن آنها، دیگر با صدای بلند و برای مرد مقابل رویش میگوید، در این جملات پدر میشود یک موجود بد که اما دختر سعی دارد از او دفاع کند.
مورد دیگر که خیلی در چشم میزند این است: فردی که از ابتدا به شدت مهربان و انسان دوست جلوه میکرد در نهایت وحشی شد و همه چیز را نابود کرد، اما آن زن صاحب رستوران که از ابتدا برخورد بدی با لیلا حاتمی داشت، در نهایت وجه ی انسانی بیشتری داشت و او بود که دلش برای لیلا حاتمی و آن بچه ی به شدت نمادین در شکمش سوخت.
فیلمنامه که معلوم است وجود ندارد، نه داستانی وجود دارد و نه انسانی، میشد همین را در 3 دقیقه راحت تر و تاثیر گذار تر برای یک پیام بازرگانی ترتیب داد.
لیلا حاتمی زمانی که بدبخت میشود باز هم به پدرش روی می آورد و نرشین هایش را در زیر باران آغاز میکند، با کشیدن یک کیسه سیاه روی سر خودش و تمام خیانت هایی که به او شده بود، دنیا را رها میکند و نشان میدهد که همه ی مردان همیشه اینگونه پلید هستند و هیچ راه نجاتی در دنیا وجود ندارد مگر این دلبستن های چن روزه که هیچ نتیجه ای هم ندارد.
عشقی که طی سی ثانیه و پشت چراق قرمز رخ میدهد، معلوم است که در چراغ سبز بعدی قرار است از بین برود، مشکل اساسی مابین این دو چراغ است که همانند دوربینش که روی هوا مانده، بی معنی است و معلوم نیست چه غلطی میکند. مانند همان وارد کردن تعاتر به فیلم که حتی به تعاتر هم توهین میکند و او را هم خراب میکند.!!!
فیلمی که مدام در حال حرف زدن است و فقط میخواهد حرفش را به زور در گوش همه جا بدهد، حتی رگ خوابی هم وجود ندارد مشکل اساسی هم از همین اسم فیلم آغاز میشود که در پوستر فیلم با رنگ قرمز چنان تاکید شده است که با وجود لیلا حاتمی بر روی پوستر معلوم است قربانی این فیلم از قبل کیست.
این گونه فیلم ها که ژانر ضد خانواده و مردان را دارد و سعی دارد زنان را کوچک و ضعیف بشمارد که از هر سو میتوانند صدمه ببینند، به شدت بد هستند که میتوان در این ژانر به فیلم «ملی و راه های نرفته اش» اشاره کرد که به تازگی ساختن این داستان ها دارد زیاد میشود و بدون شناختی که بدانند دارد چه بلایی سر انسان و زندگی می آورند. کاش در همان شعار های داخل فیلم همه چیز تمام شود و کسی این گونه فیلم ها را باور نکند. این را نمیگوییم که این مساعل وجود ندارند، اما اینگونه نمایش دادن آنها در میدوم سینما به شدت دم دستی و حقیر است و نمیتواند حرفش را درست بزند و همان واقعیت های جامعه را نمیتواند به طور صحیح نشان دهد و مدام در حال سقوط از یک پرتگاه است، حال یا از اینور یا از آنورش.
ساختن فیلم از واقعیت های جامعه شعور و درک درست میخواهد و زیست در آن موقعیت، که این زیست را نمیتوان با هیچ چیز دیگر جایگزین نمود.
منتقد: کیان زندی
نمره ارزیابی: بی ارزش