شاید منتقد...

سکوت

سکوت

شاید منتقد...

- کیان زندی:

+ نقد به مانند عکس است. و منتقد، عکاس

+ در عکاسی، تفاوتی نمیکند که سوژه دلنشین است یا عذاب آور، عکاس باید به درستی بتواند عکسی قابل تحمل برای مخاطب خود ثبت کند. که در نتیجه حس او را تحریک کرده و قاب لحظه را ماندگار کند.

+ نقد فیلم نیز باعث میشود آن فیلم در تاریخ ثبت شود و یا کنار زده شود. پس هر قابی(فیلم) لایق نقد نیست.

+ نقد نادرست، اگر مثبت باشد و یا منفی، به مانند عکسی بدون رعایت اصول عکاسی است که هم سوژه و هم عکاسش را قربانی میکند.

+ یک شات صحیح نقد، یک شات ماندگار زیستی است. در موازات یک سوژه عکاس که این نقش را ایفا می‌کند.

+ عکاس دید(فرم-زیست) منحصر به فرد خود را دارا است. منتقد نیز می‌بایست دید(قلم-لحن) خود را دارا باشد و قلابی نباشد.

+ عکس وظیفه دارد رازی داخل سوژه بیان کند.

+ عکس و نقد، هر دو پدیده‌ای دست دو هستند که وجودشان وابسته به امری دسته اول است.
اما با این وجود، توانائی آن را دارند که امر دست اول را به ثبت کرده و تاثیرگذاری آنها را افزایش یا کاهش دهند.
پس در واقع امر دسته اول نیازمند اینگونه ثبت شدگی در زمان است.

پیوندها

نقد فیلم روما 2018

دوشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۵۵ ق.ظ

به نام خالق اسکورسیزی

عجیب است که فیلم های امروزی تاکید شدیدی بر کوبیدن خانواده را دارند.
این فیلم ها معمولا یک خانواده و یک چارچوب را برای خوئ تایین میکند و سپس به همان نقد وارد میکنند.
اما در این فیلم آنقدر عجله دارد حتی به خود زحمت نمیدهد که ابتدا خانواده اش را بسازد و سپس به سمت تخریب کردن آن برآید.

روما، فیلمی است ضد انسانی و وحشی که در بیان انسان ها گیر میکند و فقط خودش را درگیر فضا نشان میدهد و در نهایت انسان را نمیشناسد.
فیلمنامه ای وجود ندارد، چرا که قصه ای هم پرداخت نمیشود، از آنجایی که اصرار دارد مسعله اش زندگی نیست و فقط میخواهد وضعیت یک شهر را در یک سالی(!) نشان دهد.
اما مگر میشود بدون انسان شهر ساخت و مشکلاتش را مطرح کرد؟؟؟
خانواده را که پرت میکند جلوی قاب و مدام با حرکات پن بدون دلیل آنان را دنبال میکند.


خانواده اما چگونه است؟؟؟
خانواده تشکیل شده از چند بچه، مادر و (کمی)پدر که هیچ رابطه ای را نمیتوان بین آنها پیدا کرد.
اما در این خانواده دو دختر خدمتکار هم وجود دارد که یکی از آنها به شدت قصد دارد به قهرمان داستان تبدیل شود.
او در ابتدا اجازه میدهد این خانواده از هم پاشیده شود، و حال خودش را درگیر رابطه ای و کمی اداهای عشقی میکند و ناگهان باردار...
به طرز عجیبی او در قاب دوربین آزاد تر از همه است، آن هم در مقابل آن دوربینی که زندگی برایش اهمیتی ندارد و به دنبال خانه میگردد تا خانواده...
یک سمبل عالی برای برانگیختن حس مخاطب و مظلومیت بیش از حد و تعریف نشده اش هم برای همزات پنداری داوران اکادمی اسکار.

بازیگر ها حکم طراحی صحنه را ایفا میکنند، اما در این حین اصرار آنها به یک فمینیست زدگی شدید را مشاهده میکنیم!
مشکل دقیقا از همینجا آغاز میشود که دو مرد نصفه تیپیکال داریم که در چند پلان حضور دارند و سپس بدمن اصلی قصه میشوند.
مردان نماد خیانت هستند و نقش آنها بر پایه ی پلیدی بنا شده است.
معلوم نیست خیانت آنها چگونه صورت میگیرد و اشک ها و فریاد های زنان فیلم به چه دلیل است؟
حالا این پلیدی دو دیدگاه دارد: اولی که یک زن بورژوای همه چیز تمام است که دغدغه ی شوهرش پاک کردن ماشین در پارکینگ است و میخواهد این موضوع را بیان کند که اولین خیانت در اوج دل سیری از دنیا شکل گرفته.( این زن به شدت مهربان است و ارزش خانواده را میداند و به خدمتکارش برای رضای خدا کمک میکند، بچه هایش را به ساحل میبرد و بهترین لحظات و البته پوستر فیلم را درست میکند)

دومین خیانت یا بهتر است اسم آن را ترک کردن زن باردار گذاشت،  مربوط است به یک خدمتکار که نماد پایین ترین سطح جامعه و نقطه مقابل آن زن ثروتمند است.( این زن هم به طرز عجیبی به شدت نجیب است و دوست دار انسان، بچه نمیخواهد اما از مرگ بچه اش در هنگام تولد گریه میکند، و در کل حالت های کمدی ناخواسته ی خوبی را دارد.)
پس مردان همیشه به زنان ضربه میزنند و فرقی نمیکند در کدام طبقه ی اجتماعی قرار داشته باشند.
این حد از فمینیست زدگی و شعار های تصویری در فیلم دقیقا همان چیزی است که با اسکار دادن به آن میتوان حد پست دیدگاه دنیا را به زنان نشان داد.
این فیلم نه تنها از زنان با حرکات فمینیستی اش دفاع نمیکند، بلکه با داستان یکطرفه و بدون پرداختش اوضاع را از آن چه که هست خراب تر میکند.
اما مشکل این است که همین فمینیست بودن هم مسعله و داستان فیلم نیست.
از قرار معلوم فیلم باید بیانگر اوضاع جامعه (یا همان منطقه روما) در یک زمان خاص باشد.
حال این زمان خاص آیا بیان میشود؟؟؟
جواب خیر است، زیرا هم دوربین و هم این قصه ی فمینیست زده به اصالت و هدف فیلم ضربه میزنند.
یک سری داستان های کلاژنما را در کنار هم و پشت سر هم میبینیم که اگر جابجایشان هم بکنیم باز هم فیلم همان فیلم است و هیچ تغییری ایجاد نمیشود.
رژه های وسط فیلم دارند چگونه عمل میکنند و برای چه هستند؟؟؟
وضعیت شهر در آن زمان یعنی این رژه ها و یک سری اداهای جنگ گونه در شهر که معلوم نیست سر چیست، یا آن خدمتکار لال که مدام جلوی دوربین حرکت میکند و همه جا هم حضور دارد؟؟؟

وضعیت شهر که هیچ وضعیت خانواده را هم نمیشود فهمید، اما به راستی که وضعیت طراحی صحنه ی زیبا را میتوان درک کرد و از همان لذت برد، که خوشبختانه فیلمساز با سیه و سفید نشان دادن آنها قدم بزرگی در زیباسازی پیش رفته و الحق که لایق جوایز اسکارش که فیلم را دو دستی به همان آکادمی تقدیم کرده، است!!!

اما یک هنر بزرگ است که این حد از معنا زدگی، نماد زدگی، انسان زدگی، تکنیک زدگی و... را در یک فیلم قرار داد و در انتها منتظر جوایز اسکار هم ماند.

در نهایت نه خانواده میسازد نه شهر و با همان شعارهای فمینیستی اش و دوربین داعم الحرکتش فیلم را به پایان میرساند.

منتقد: کیان زندی
نمره ارزیابی: 0/10

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی