شاید منتقد...

سکوت

سکوت

شاید منتقد...

- کیان زندی:

+ نقد به مانند عکس است. و منتقد، عکاس

+ در عکاسی، تفاوتی نمیکند که سوژه دلنشین است یا عذاب آور، عکاس باید به درستی بتواند عکسی قابل تحمل برای مخاطب خود ثبت کند. که در نتیجه حس او را تحریک کرده و قاب لحظه را ماندگار کند.

+ نقد فیلم نیز باعث میشود آن فیلم در تاریخ ثبت شود و یا کنار زده شود. پس هر قابی(فیلم) لایق نقد نیست.

+ نقد نادرست، اگر مثبت باشد و یا منفی، به مانند عکسی بدون رعایت اصول عکاسی است که هم سوژه و هم عکاسش را قربانی میکند.

+ یک شات صحیح نقد، یک شات ماندگار زیستی است. در موازات یک سوژه عکاس که این نقش را ایفا می‌کند.

+ عکاس دید(فرم-زیست) منحصر به فرد خود را دارا است. منتقد نیز می‌بایست دید(قلم-لحن) خود را دارا باشد و قلابی نباشد.

+ عکس وظیفه دارد رازی داخل سوژه بیان کند.

+ عکس و نقد، هر دو پدیده‌ای دست دو هستند که وجودشان وابسته به امری دسته اول است.
اما با این وجود، توانائی آن را دارند که امر دست اول را به ثبت کرده و تاثیرگذاری آنها را افزایش یا کاهش دهند.
پس در واقع امر دسته اول نیازمند اینگونه ثبت شدگی در زمان است.

پیوندها

نقد فیلم کودکی ایوان

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۵۹ ب.ظ

به نام خالق سرگرمی

آثار سینمایی بسیاری در خصوص جنگ‌‌جهانی‌دوم ساخته شده است. در حالی که هیچ‌یک از آن‌ها ذره‌ای از واقعیت بهره نمی‌برند و هریک جهت‌گیری‌های خاص خود را به اثر وارد ساخته‌اند. در واقع این ابزار تحریف فراهم آمده تا بتواند آن‌چه را که دوست دارد از جنگ برای آیندگان به تصویر بکشاند.

البته که این متن را به امید نقد فیلم «کودکی ایوان» می‌خوانید.

کودکی ایوان فیلمی است که در همین دسته از آثار تحریف‌گر تاریخی نیز قرار نمی‌گیرد. به‌طوری که همواره نه مکان معرفی می‌کند و نه زمان تعریفی می‌یابد. تا دقایق پایانی منظور روایت به جنگ‌جهانی بازنمی‌گردد. مکان و زمان اگر در فیلم تعریف نیابد، آن‌وقت دیگر می‌توان روایت را از چارچوب خود خارج کرد و در هر برهه‌ای به بیان آن پرداخت و حضور در دوره جنگ دیگر ماهیتی نمی‌یابد. آن هم جنگ‌جهانی از نوع دومش!

کودکی ایوان از کودکی ایوانی برمی‌آید که در اوج ترسو بودن تظاهر به شجاع بودن می‌کند. در این ضعیت راهی را برای یک سوم ابتدایی فیلم هموار می‌سازد تا به بلوغ مخاطب برای تماشای اثر دست یابد. سپس با ته‌مایه‌های نیاز جنسی در طول جنگ ساختگی به سوی دیگر انسان‌هایش در کنار پرداخت ایوان پیش‌روی می‌کند. پیشروی‌اش اما این از هر سویی که تلاش می‌کند بی‌نتیجه باقی می‌ماند. در پرداخت ایوان، به دلیل فضاسازی توهمی و تاریک خود او را حبس می‌کند. ایوان معرفی خاصی در قاب عکاسی فیلمساز نمی‌تواند پیدا کند. چرا که تمام اثر به نوعی از قاب‌های عکاسی بهره برده و بیش از این مسئله‌ای ندارد. جنگ به طور مستقیم مجبور به ایجاد فضای هیجانی و قرار دادن سرو صداهای جنگی در اثر نمی‌باشد. جنگ برای ساخت نیاز به شخصیتی جدای از بازیگران دارد. شخصیت اصلی این‌گونه آثار زمان و یا همان ساخت تاریخ است. اگر این شخصیت اصلی را در تاریکی و لنزهای واید و خسته کننده مبحوس شده بیابید، بدان معنی است که دیگر ارتباطی با اثر در فضا و پیامدهای جنگی برقرار نخواهید کرد.

خط روایت برای بیان آن بوسه در میان خندق نیاز به نوعی زیرساخت‌های حسی در بین افراد حاضر در قاب دارد. هنگامی که فرد به تعریف حسی برای حضور خود در اثر دست نیابد، دیگر نمی تواند بیان احساسات عاطفی خود را در بوسه‌های سینمایی بیان کند.

یک سوم میانه فیلم در تنگنای دنیای خارج از اتاق تاریک عکاسی فیلمساز سیر می‌کند. به گمان خود سعی دارد منطقه نیمه جنگ‌زده‌اش را با صدای تیراندازی نامنظم و بی‌پایه به تصویر می‌کشد. جالب این است که نه این سوی جبهه مشخص است چه مسئله‌ای روایت اصلی را بر دوش می‌کشد و نه آن سویی که به اصلاح صدای توپخانه‌اش می‌آید. از پس این گفتارهای جستار مانند خود را در دنیای جنگ تبرئه می‌کند و از روایت دراماتیزه شده در گرو جنگ می‌گریزد.

در یک سوم پایانی قرار است مجموعه آرشیو ظبط شده از برلین در پایان جنگ‌جهانی را مشاهده کنید. چنان‌چه تمام جنگ خلاصه شده بود به دو بچه که مدام با تابلویی که در بغل دارند و در کنار رودخانه در ندای مرگ گرفتار شده‌اند را به تصویر می‌کشاند. از پس همین نمای تکراری، به عدم وجود جنگ و مشخص کردن میدان نبرد به عقاب واژگون شده حزب نازی و کره زمین معروف پیشوا در اتاق او می‌رسیم. این سیر جهشی تنها حالتی است که در آرشیو ویدئوهای ظبط شده می‌تواند بگوید که روایتش در حول محور جنگ‌جهانی دوم بنا شده است.

فیلمساز حتی در این که به استالین آن دورانش وفادار باشد را برای خود ننگ می‌داند. سعی دارد هم جنگ را محکوم کند و هم طرفین جنگ را. این حرف را قربانی کردن ایوان در میان پرونده سرویس مخفی آلمان بیان می‌کند. از این رو ناخنکی می‌زند به پاول یوزف گوبلس (وزیر آلمان نازی)،خانواده‌اش و همسر او مالدا گوبلس که معتقد بود پنج دخترش نباید در دنیایی بزرگ شوند که در آن حزب نازیسم وجود ندارد. مالدا به قدری به پیشوا علاقه داشت که نام فرزندان خود را به طوری انتخاب کرده بود که تمامی آن‌ها با حرف «ه» آغاز شود.

اما در فیلم به چنین وضعتی اشاره نمی‌شود و تنها به چند جمله خلاصه شده و با محکوم کردن قتل فرزند و خود، قائله را خاتمه می‌دهد.

اگر ایوان مسئله نیست و چاهی که مخاطب را در آن به دام می‌اندازد، پس این فروپاشی نهایی مسئله است که در تمامی آثار جنگ جهانی تنها به شش ماه پایانی جنگ منجر می‌شود و به جز  این شش ماه فردی جرات ندارد از پیشروی آلمانی‌ها فیلمی بسازد.

طعنه زدن به هر موقعیتی در جنگ فیلمساز را از ایوان خود و شعوری که می‌توانست بیان‌گر یک کودک در جنگ باشد را به کلی نابود می‌کند. ایوان در رویا می‌ماند و در رویا به اتمام می‌رسد.

تنها ایوان در این جنگ قربانی است و تمام خرابه‌های این پایان برای دیگران است که در آن جنگ حضور نداشته‌اند. برلین ایده‌آل برای روسیه و امریکا که در همه روزه در سینما به تصویر می‌کشد، همین روز پایانی است و از این روز نهایت لذت را بر روی پرده سینمامی‌برد و در استمنای شخصی خود که تنها پس از جنگ می‌تواند محقق شود، به مانند یک ماهی در آبی سبز رنگ شنا می‌کند.

- کیان زندی

ارزیابی: بی ارزش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی