شاید منتقد...

سکوت

سکوت

شاید منتقد...

- کیان زندی:

+ نقد به مانند عکس است. و منتقد، عکاس

+ در عکاسی، تفاوتی نمیکند که سوژه دلنشین است یا عذاب آور، عکاس باید به درستی بتواند عکسی قابل تحمل برای مخاطب خود ثبت کند. که در نتیجه حس او را تحریک کرده و قاب لحظه را ماندگار کند.

+ نقد فیلم نیز باعث میشود آن فیلم در تاریخ ثبت شود و یا کنار زده شود. پس هر قابی(فیلم) لایق نقد نیست.

+ نقد نادرست، اگر مثبت باشد و یا منفی، به مانند عکسی بدون رعایت اصول عکاسی است که هم سوژه و هم عکاسش را قربانی میکند.

+ یک شات صحیح نقد، یک شات ماندگار زیستی است. در موازات یک سوژه عکاس که این نقش را ایفا می‌کند.

+ عکاس دید(فرم-زیست) منحصر به فرد خود را دارا است. منتقد نیز می‌بایست دید(قلم-لحن) خود را دارا باشد و قلابی نباشد.

+ عکس وظیفه دارد رازی داخل سوژه بیان کند.

+ عکس و نقد، هر دو پدیده‌ای دست دو هستند که وجودشان وابسته به امری دسته اول است.
اما با این وجود، توانائی آن را دارند که امر دست اول را به ثبت کرده و تاثیرگذاری آنها را افزایش یا کاهش دهند.
پس در واقع امر دسته اول نیازمند اینگونه ثبت شدگی در زمان است.

پیوندها

نقد سه گانه ی بتمن

جمعه, ۳۰ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۲ ب.ظ

به نام خالق اسکورسیزی


تا چه حد میتوانیم خوب گول بخوریم و متوجه دروغی که گفته میشود نشویم؟

این اولین سوالی بود که من را وادار کرد به نوشتن نقدی برسه گانه ی بتمن و نشان دادن دروغ های خوب یک کارگردان که یک کاراکتر خوب کمیکی را در حین ساخت، نابود میکند.

بتمن آغاز میکند، اما چگونه؟؟؟
بتمن آغازی نمیکند، در واقع مجبور میشود، مجبور  شدنش از ضعف او می آید، ضعفی که نه برای حمایت و حفاظت از دیگران است، بلکه برای نجات خودش است.
همه چیز روی دور تند پیش می رود بدون هیچ پرداختی و شناختی از اطراف، فرصت کم است ولی کاراکتر ها زیاد! همه بد هستند، بجز بتمن که باید همه ی این بدی ها را از بین ببرد.
از همان ابتدا و بعد از آموزش دیدنش، شعاری میدهد از اجرای عدالت. عدالتی که در همان یک لحظه خلاصه میشود.(معلوم است که دارد به خوبی ادا در می آورد)
او میگوید حق ندارد به کسی آسیب بزند و این قانون است که باید تشخیص بدهد در آخر سر یک فرد گناهکار چه پیش آید.
اما در باقی داستان این شعار یادش می ماند؟ خیر، او زین پس خودش قانون و عدالت را اجرا میکند و به نحوی که مخاطب مجبور بشود حتی از آن لذت ببرد، و شعار آغاز بتمن را به کلی فراموش کند.
فلش بک و فوروارد پشت سر هم، که مثل همیشه خطوط زمانی را نولان گونه از بین میبرد و هدف بتمن را به سرعت لو میدهد. دیالوگ روی دیالوگ و در حین کات ها میآید که معلوم نیست زمانش کجاست و به دنبال چه میگردد؟
میرسیم به قسمت های جالب و فوق تخیلی داستان.(البته این بتمن قصد نداشته تخیلی شود و همه چیزش بر اساس علم و واقیعت پیش میرود اما اصطلاح تخیلی هم برای پیش آمد های مقابل بتمن استفاده میشود که بگویم چگونه میشود که همه ی مشکلات دنیا بعد از شکل گیری شخصیت بتمن پیش آید.)

 
از راس الغول و مترسک تا جوکر و بِین همه باید به سرعت وارد زندگی بتمن بشوند و شهر را دچار بحران و استرس کنند.

اما جایگاه بتمن چیست؟ او که سعی داشت با این آموزش هایش که میبیند، ترس خودش را از بین ببرد پس دیگر این همه عدالت خواهی اش کجا میرود؟؟؟

در شهر مردم از خفاش نمیترسند، بلکه فقط او(بروس وین) میترسد و دیگران را مجبور به ترسیدن میکند.
اجبار تا کجا؟ کاراکتر بتمن به شخصیت نمیرسد، این اشکال کارگردان است که نمیتواند یک کاراکتر به این قدرتمندی(از لحاظ شخصیت پردازی در کتاب ها) را شکل دهد و حداقل نیمی از آن را در فیلمش پیاده کند.
روابط را زیاد میکند اما مسله ی فیلم را نمیتواند همزمان با افراد دیگر هم بیان کند و در نهایت باید برسد به اکشن زننده ای با حضور بتمن.


بعد از تمام شدن نیمی از شعار هایش، حال ناچار است متوسل شود به شخصیت منفی اش به نام جوکر...
جوکر با کوله باری از شعار هایی که در هر سکانس حضورش حداقل چند تا از آن ها را میگوید، به راستی که چقدر عامل خوبی است برای سردرگم کردن مخاطب.
مخاطبی که از حرکات بتمن خسته شده و نیاز دارد به کمی شعار برای آرام کردن و ارضای روح خویش، پس جوکر را بالاتر از بتمن میبیند و ناخواسته به طرف او سوق پیدا میکند.

جوکر در فیلم سعی دارد بگوید که مردم متمدن را میشود به جایی رساند که حتی به یکدیگر هم رحم نکنند و عمق تاریکی را در میان آنها نشان دهد.
در این جا شاید حرکات زندانیان(نسبتا غیر متمدن) و مردم عادی(نسبتا متمدن) کمی جالب باشد و البته به شدت فانتزی! اما در این سوی پرده چه اتفاقی افتاده است؟
مردم متمدن عاشق جوکر شده اند، عاشق تمام آن شعار های دلنشین اش و شاید هم در فیلم مردم به سطح تمدن خودشان پی ببرند، اما نمیدانند که جهت گیری آنها به سمت جوکر خودش انکار کردن تمدن است و خالی از انسانیت.
جالب است این مردم متمدن حتی از نحوه ی بانک زدن جوکر هم به وجد می آیند و لبخند رضایت روی لبشان مینشیند، و در تمام فیلم تشنه ی حضور جوکر هستند و شاید هم در این میان بدشان نیاید که بتمن را کنار بزنند.

در دومین قسمت هیچ خاطره ای از بتمن برای مخاطبین باقی نمیماند، بجز آخرش هم که بر حسب اتفاق باری دیگر عدالت را خودش اجرا میکند و همه چیز را گردن میگیرد که شاید به این مردم متمدن بگوید که همچنان قدرت در دست اوست.

در قسمت پایانی هم شاهد مبارزه بتمن با آخرین رقیب او هستیم که باید پس از این همه مدت وارد داستان میشد که بتمن توانسته باشد خودش را ارتقا دهد.
کاراکتر منفی قسمت اخر، فردیست با شعار های لیبرال گونه ولی در عمل نه به دنبال هیچ گونه آزادی، بلکه به دنبال نابودی میرود.
بتمن در این قسمت به شدت باید متحول شود به به قدرت نهفته در وجودش پی ببرد.
او اینبار نه شعار میدهد و نه محاکمه میکند، بلکه قصد دارد ذهن مردم را از گذشته ای که از او به یاد دارد ترمیم کند و از شوالیه ی تاریکی به سپیدی روی آورد.
در انتها هم پرونده ی بتمن با یک کشتار بزرگ به پایان میرسد و کارگردان عزیز همه چیز را رها میکند و به بتمن خودش هم رحم نمیکند.
متاسفانه کریستوفر نولان خوب بلد است با کش دادن بیهوده و پیچاندن بی دلیل، داستان هایی ساده را، فریب دهنده جلوه دهد و مخاطب عجول سینمای امروز را به راحتی گول بزند و خودش هم به عنوان یک کارگردان هیچ ارزشی برای سینما قاعل نباشد.


منقد: کیان زندی
نمره ارزیابی:
بتمن آغاز میکند: 0/10
شوالیه تاریکی: 1/10
خیزش شوالیه تاریکی: 2/10

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی