نقد فیلم متری شش ونیم
شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۱۴ ق.ظ
به نام خالق اسکورسیزی
ماجرا را از تنش و درگیری و صدای در اوج آغاز میکند که هم از ابتدایش و هم در انتهایش ناقص است.
یک پلیس به ظاهر قهرمان و بشدت محافظ کار و با ایمان و اراده قوی که قصد دارد یکی از بزرگترین پخش کننده های شیشه را دستگیر کند.
پیمان معادی از ابتدا باید فریاد بزند، با تیکه و گاهی حرف های به شدت کمدی وار که واقعا از قسمتی به بعد، دیگر برای فیلم بیش از حد شده و به آن لطمه میزند.
فیلمنامه در ابتدا آقای پلیس را پرورش میدهد و سعی میکند با پرداخت به او، نزدیک به شخصیتش کند اما متاسفانه او در تیپ پلیس نرمال گیر میکند و فراتر نمیرود.
در قسمت اول فیلم یک اکشن دم دستی(تکراری) و طنز گونه را داریم که سعی دارد با وارد شدن در مناطق زاغه نشین و حرکات پلیسی و مانور های مصنوعی، کمی مخاطب را با خود حفظ کند.
در این مکان ها هم حتی شوخی هایش را ول نمیکند و در کنارش دوربینش را هم نمیشناسد و درگیر جمعیت فراوان شده و هیچ جایی را نمیبیند.
این قسمت ابتدایی متعلق به پیمان معادی است و او در راس همه چی قرار دارد و باقی همکاران او ماکت های متحرک جلوه داده میشوند.
آنها متاسفانه در کنار معادی تیپ هم نمیشوند و داستانشان معلوم نیست چیست؟! در حالی که به شدت تاثیر گذار جلوه داده میشوند.!!!
از ابتدا تا انتها چندین سوال بدون پاسخ از دوستان پلیس اصلی باقی میماند که نه کسی حل اش میکند و نه دلیلش را میداند.
بعد از یک ساعت فیلمنامه ارام ارام سعی میکند شیشه فروش معروف که ما در این یک ساعت به شدت باید از او متنفر میشدیم را وارد قصه کند.
در واقع تصورش این است که شخصیت اولش را کامل کرده و میتواند دومی را هم شروع کند
نیمه ی دوم فیلم متعلق به نوید محمد زاده است(همان ورژن ابد و یک روز اش با کمی ارتقا و میکسی از فیلمای دیگرش)
او در نیمه ی اول تا حدودی رنگ آمیزی شده بود و حالا با حضور فیزیکی اش دیگر به شدت پر رنگ میشود و مخاطب ها را از پیمان معادی میدزدد!
اما الحق که او هم فردی شوخ طبع است، حتی بیشتر از پلیس عزیز و مخاطب را بیشتر میخنداند که باید از او تشکر کرد.
اما بعد از شوخ طبعی به میزان لازم، او هم به اندازه ی پیمان معادی در فیلم زرنگ و تیز است.
و سعی میشود دو طرف یکدیگر را خنثی کنند، و نکند خدایی نکرده فیلمساز طرف کسی را بیش از حد گرفته باشد.
شیشه فروش عزیز وظیفه اش نقد کردن نظام سیاسی و قضایی ایران است که با خاطرات کودکی خودش به خوبی میتواند مخاطب را هم با این حالتش همراه کند و حسرت هایش هم که به راستی گول زننده اند!
اما جای جالب نحوه ی ورود اوست.
نامزدی که در گذشته داشته (بدون هیچ پرداختی و هیچ حس تیپیکالی) او را در طی چند دقیقه و با اشک و ناله لو میدهد و فیلم را ترک میکند و تمام میشود!!!
دیگر هم نقشی ندارد ولی به راستی که خوب گریه میکند.
کارگردان از جایی به بعد بازیگرانش را میفروشد و درگیر شعار های بی معنی خودش میشود که با زبان قاچاقچی مظوم باید بگوید.
تغییر و تحول در فیلم هیچ سیری را طی نمیکند ولی به نتیجه ی به شدت قدرتمندی میرسد و تحول های عظیمی را وارد شخصیت ها میکند.
اما نشان میدهد که انسان بدبخت در اخر هم بدبخت میماند و تمامی ندارد این قصه.
نوید محمد زاده به شدت از درون پوچ است و مثل توپ در زمین کارگردان بازی میکند و فریاد میزند.
قهرمان میشود و به دنبال هورا کشیدن مخاطب برای خود است.
در حالی که منفی و پست است ولی گاهی با اشک ها و قصه هایش دل مخاطب را به سوز می آورد و احساستش را مورد حمله قرار میدهد.
تکلیف چیست؟؟؟ بلاخره این میلیاردری که پولش را از فروش شیشه بدست آورده و یک ملت را از بین برده است، قرار است با کمی توجیه و موسیقی ملایم تبرئه شود و اشک مخاطب را در بیاورد؟؟؟
یا حتی آن کات های آیزنشتاینی در هنگام اعدام او و آن کوچه ی تنگ قرار است چه نتیجه ای از فیلم را نمایان کند؟؟؟
فرهاد اصلانی که هیچ...
معلوم نمیشود چگونه قاضی ای است، نه جدیت دارد و نه به اندازه ی دو شخصیت دیگر بلد است جک بگوید و میزانسن سیرک گونه ی فیام را کامل کند!!!
کارگردان نه تنها قاعده ی قصه گویی، بلکه دوربینش را هم نمیتواند کنترل کند و حرکاتش اذیت کننده و برای مخاطب تعریف شده اند، بدون ایجاد هیچ حسی حرکات لو رفته اند
.
تدوین هم نمیتواند این با جامپ کات ها و شکستن خط فرضی چپ و راست اش این آشفته بازار را جمع کند و حداقل کمی زندگی بسازد.
زورش را میزند اما با شلوغی و چند فریاد و شوخی های بیش از حد و بدون کنترل!، زندگی که هیچ، انسان هم نمیشود ساخت.
منتقد: کیان زندی
نمره ارزیابی: 0/10