شاید منتقد...

سکوت

سکوت

شاید منتقد...

- کیان زندی:

+ نقد به مانند عکس است. و منتقد، عکاس

+ در عکاسی، تفاوتی نمیکند که سوژه دلنشین است یا عذاب آور، عکاس باید به درستی بتواند عکسی قابل تحمل برای مخاطب خود ثبت کند. که در نتیجه حس او را تحریک کرده و قاب لحظه را ماندگار کند.

+ نقد فیلم نیز باعث میشود آن فیلم در تاریخ ثبت شود و یا کنار زده شود. پس هر قابی(فیلم) لایق نقد نیست.

+ نقد نادرست، اگر مثبت باشد و یا منفی، به مانند عکسی بدون رعایت اصول عکاسی است که هم سوژه و هم عکاسش را قربانی میکند.

+ یک شات صحیح نقد، یک شات ماندگار زیستی است. در موازات یک سوژه عکاس که این نقش را ایفا می‌کند.

+ عکاس دید(فرم-زیست) منحصر به فرد خود را دارا است. منتقد نیز می‌بایست دید(قلم-لحن) خود را دارا باشد و قلابی نباشد.

+ عکس وظیفه دارد رازی داخل سوژه بیان کند.

+ عکس و نقد، هر دو پدیده‌ای دست دو هستند که وجودشان وابسته به امری دسته اول است.
اما با این وجود، توانائی آن را دارند که امر دست اول را به ثبت کرده و تاثیرگذاری آنها را افزایش یا کاهش دهند.
پس در واقع امر دسته اول نیازمند اینگونه ثبت شدگی در زمان است.

پیوندها

فمینیسم زدگی در اسکار

يكشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۲۳ ق.ظ

به نام خالق اسکورسیزی

سینمای آمریکا سال‌ها از خودش چهره‌ای مذهبی و اهل عشق و خانواده نشان داده بود و دلیل این قضیه را می‌شد گارد هویتی آمریکا در برابر اتحاد جماهیر شوروی دانست. اما پس از اینکه جنگ‌سرد تمام شد به
تعبیر آمریکایی‌ها جهان به دوران تک‌قطبی ورود کرد، رفته‌رفته چهره جدیدی از رویای آمریکایی و به تبع آن سینمای آمریکا پیدا شد.

سینمای آمریکا هر قدر به سال‌های اخیر نزدیک شد، فاصله‌اش با موضوع خانواده را بیشتر کرد. «استقلال زنان» در این بستر جدید تبدیل به دستاویزی شده که توسط آن زنان بتوانند بدون مردان زندگی کنند و این یعنی نبودن خانواده. این فردگرایی شدید که با جدا کردن افراد از انواع اجتماعات کوچک و بزرگ، آنها را در برابر سیستم سرمایه‌داری بی‌دفاع می‌کند، پیوند وثیقی با فمینیسم دارد و «روما» که امسال جزء بخت‌های مسلم اسکار به حساب می‌آید، نمود چشمگیری از گردش هالیوود به این سمت است. اگر تا چند سال پیش سیاه‌پوستان موضوع بسیاری از فیلم‌های هالیوود بودند، حالا زن‌ها در کانون توجهات هستند و البته هالیوود تصویر خاصی از زن را مدنظر دارد که با حمله همه‌جانبه به مردها هم همراه است.

 همچنین به‌جای پررنگ‌تر کردن نقش زنان در سینما، تصمیم به حذف مردان گرفت. درحالی که نه‌تنها مردان را در این نوع دیدگاه مورد حمله قرار می‌دهد، بلکه درکنارش خانواده را هم به‌طور محسوسی از بین ‌می‌برد و برخلاف آنچه به نظر می‌رسد این‌گونه فیلم‌ها حتی نمی‌توانند از زنان هم دفاع کنند؛ تمام احساسات آنها را از بین می‌برند و به‌طور انتخابی چند مورد از آنها را تقویت می‌کنند. حالا تصویر خانواده در سینمای آمریکا عبارت است از خانواده‌های تک‌والدی که تنها عضو دلسوز باقی‌مانده در آن مادر است. در اکثر‌ اوقات پدر حتی نمایش داده نمی‌شود و در اغلب آثار این تلاش بر عادت دادن مخاطب بر این‌گونه زیستن وجود دارد. مخاطب دیگر برایش عادی شده که مدام با یک خانواده تک‌نفره روبه‌رو باشد، خانواده‌ای که در آن مردها گناهکارند و زنان قربانیان همیشگی هستند. این مساله حتی در انیمیشن‌ها هم دیده می‌شود و تقویت همین گزاره تک‌والدی در سینمای هالیوود است. به‌طور نمونه در انیمیشن «داستان اسباب بازی‌ها» پسربچه‌ای که صاحب اسباب‌بازی‌هاست با مادر خود زندگی می‌کند و هیچ نشانه‌ای از پدر در آن خانه دیده نمی‌شود. چنین تصویری از خانواده با وضعیتی که در جامعه آمریکا ایجاد شده، نسبت مستقیم دارد. سرشماری اداره مرکزی آمار آمریکا  از خانواده‌های آمریکایی نشان می‌دهد 50 درصد از ازدواج‌ها به طلاق منجر می‌شود و سپس از بین این خانواده‌های تک‌والدی، 84 درصد از آنان را مادران مجرد (مادر و فرزندانش) تشکیل می‌دهند.با مرور سال 2016 در سینمای هالیوود و 50 فیلم پرفروش سال مشخص می‌شود که زنان 31 درصد از جمعیت قهرمانان و نقش‌های اصلی را تشکیل می‌دهند.

مشکل اساسی در سینمای هالیوود این است که نمی‌تواند زن را در سینما به‌طور سالم و درکنار مردان، پررنگ نشان دهد و مخاطب یا با یک زن تنها طرف است یا با زنی که به‌شدت از طرف مردان مورد آزار قرار می‌گیرد. این دیدگاه را در سینما فمینیسم نامگذاری می‌کنند؛ دیدگاهی که در پی عروج مقام زن یا حتی احقاق حقوق او نیست و صرفا می‌خواهد از مردان جدا باشد. یعنی به بهانه آنچه که «استقلال زن» نامیده شده، نتیجه‌اش از بین رفتن نهاد «خانواده» است.  حالا دیگر سینمای آمریکا از برابری جنسیتی عبور کرده و درواقع به حالتی انتقام‌گونه و ضد‌اجتماع تبدیل شده است. به تعبیری می‌توان گفت چون نقش زن در سینمای هالیوود برآمده از یک نگاه ابزاری به اوست، به تعبیر یکی از منتقدان سینمای آمریکا زن در این سینما تنها حامل معناست، نه تولید‌کننده آن. فمینیسم سینمای آمریکا در ابتدای کار از شعار آغاز شد، حالا به‌حدی رسیده که زنان در نقش ابرقهرمانان و ناجی‌های بشر قرار گرفته‌اند. ‌

شرایط به‌گونه‌ای شده که برای کمپانی‌های فیلم‌سازی، سپردن پروژه‌های عظیم به کارگردانان زن، تبدیل به یک ژست شده و اسکار هم باید به این رویه کمک کند و با دادن جوایزش به قشر زنان تمام ظلمی که در سینما به آنها تحمیل شده را پاک کند.۹ فیلمی که در ادامه بررسی شدند آثاری هستند که در چند سال اخیر تاثیر قابل توجهی در جریان‌سازی فمینیستی سینمای آمریکا داشته‌اند و بهانه این بررسی قرار گرفتن «روما»، ساخته آلفونسو کوآرن، در صدر پیش‌بینی‌هایی است که برندگان احتمالی اسکار را حدس می‌زنند.
 

 

لیدی برد 2017 گرتا گروینگ

1.  لیدی برد: در این فیلم یک دختر جدای از تمام انسان‌ها قرار می‌گیرد و سعی دارد با کنار گذاشتن همه‌چیز و البته خانواده‌اش به هدف بزرگ زندگی‌اش برسد.

این قصه سعی دارد به نوبت همه‌چیز را بد جلوه دهد که دخترک بتواند از آنها‌گذر کند. از جمله چیزهای بدی که دختر قصه باید از آنها عبور کند، عشق است. دخترک در عشق شکست می‌خورد و در مرحله بعدی از طرف دوستان خودش ضربه می‌خورد و در محیط‌های مختلف همه‌چیز برای او به طرز ناعادلانه‌ای پیش رویش قرار می‌گیرند.

درنهایت دخترک که از همه‌جهت ناامید و بدون‌حس رها شده، سعی می‌کند به محیط خانواده‌اش بازگردد که درنهایت آنها را هم از دست می‌دهد و به این می‌رسد که خانواده‌اش هم در این میان به هیچ وجه لازم نیستند و نمی‌توانند به او کمکی کنند، پس او تنها به یک زندگی ادامه می‌دهد که به هر راهی شده بگوید دختر در این اجتماع این‌گونه است و این دختر در این اجتماع به قدری سالم است که تازه بعد از تولد 18 سالگی‌اش تصمیم به کشیدن سیگار می‌گیرد. او قبل از آن به‌شدت سالم و پایبند به تمام ارزش‌های انسانی بود.

 

جنگ ستارگان  (نیرو برمی‌خیزد) 2015: جی‌جی ابرامز

1. جنگ ستارگان7 (نیرو برمی‌خیزد): آغاز این مجموعه برمی‌گردد به سال 1977 و تولید سه‌گانه اصلی آن و سپس دومین سه‌گانه این مجموعه. در هر دوی این سه‌گانه‌ها مردان نقش‌های اصلی را عهده‌دار بودند و داستان را پیش می‌برند. ناگهان بعد از گذشت 10 سال، ساخت سومین سه‌گانه این مجموعه کلید خورد، اما این‌بار محوریت ماجرا با یک زن بود که برای اولین‌بار بعد از 6 فیلم نقش اصلی را برعهده داشت.  ماجراجویی این داستان توسط یک دختر انجام می‌شود و با درنظر گرفتن فردی سیاه‌پوست درکنار این دختر درمی‌یابیم، تنها چیزی که در این فیلم اهمیت ندارد، داستان است و تمام انرژی‌اش را صرف قرار دادن یک سیاهپوست در نقش دوم و یک زن در نقش اول کرده است. این انتخاب هم به ارائه ژست برابری جنسیتی کمک کرده و هم به ادعای برابری نژادی. حتی سری جدید جنگ ستارگان به همین دلیل در بازگو کردن داستانش باز می‌ماند و ناچار است که سعی کند به‌نحوی نوستالژی‌های سری اول این فیلم را زنده کند. این دختر در دنیای وحشی این فیلم به‌شدت باهوش است و می‌تواند از پس خودش بربیاید و در این راه زندگی و خانواده را هم نمی‌شناسد. اینچنین شخصیتی تا به حال در این مجموعه وجود نداشت و متاسفانه این تغییر موضع سریع، ناخواسته به فیلم ضربه می‌زند و سوءگیری‌های فمینیستی‌اش را به سرعت لو می‌دهد.

 

مکس دیوانه (جاده خشم) 2015: جرج میلر

2. مکس دیوانه (جاده خشم): نمونه‌ای دیگر از تغییر موضع سریع در یک مجموعه سینمایی که آخرین تولیدش برمی‌گردد به 30 سال قبل. حالا اما مل گیبسون، بازیگر ثابت نقش مدمکس، دیگر در این پروژه جدید حضور ندارد و حتی به هیچ وجه خود مکس، اهمیت سابقش را ندارد و پرداختی به شخصیت او صورت نمی‌گیرد. دیالوگ‌های مکس دیوانه این‌بار خیلی کم هستند و او باید دهانش بسته باشد تا یک زن، قدرت اصلی فیلم و نقش اصلی آن شود و مکس را پس بزند.مخاطبی که به خاطر یک چهره جدید از مکس دیوانه به سینما می‌رود، درنهایت مواجه می‌شود با یک مکس به‌شدت ضعیف که هیچ‌کاری از دستش برنمی‌آید و تمام قدرت و تفکر را در دست زن قهرمان فیلم می‌بیند و اوست که داستان را پیش می‌برد. مجموعه مدمکس معمولا حاوی نوعی آینده‌نگری اجتماعی بود و حالا سری جدید آن به این موضوع می‌پردازد که زن را چگونه در آینده نشان دهد و این نگرش چنین تعبیر می‌شود که زن‌ها مورد ظلم قرار گرفته‌اند و از آنها به‌عنوان کالا استفاده می‌شود و در این شرایط بحرانی و ناامید کننده، درنهایت یک زن است که تصمیم به تغییر رویه می‌گیرد و از شانس خوب فیلم، در مسیرش به مکس دیوانه هم برخوردی کوتاه می‌کند.

 

اتاق 2015  لنی ابراهامسون

3. اتاق: یک شبه‌درام که حتی در ضربه‌زدن به خانواده به‌طور نامحسوس هم درمانده است. روایتی که در آن یک مادر و کودک مظلوم توسط یک مرد در یک اتاق حبس شده‌اند و در این میان معلوم نیست مرد قصه به چه دلایلی اینقدر پلید جلوه داده می‌شود.  درحالی که هیچ‌گونه زندگی و حسی از او دیده نمی‌شود به‌جز کمی حس جنسی که شخصیت حیوانی او را در فیلم تکمیل کند. در مقابل این مرد، مادر و کودک هم تکلیف‌شان معلوم نیست. زمانی که در آن وجود دارند، تکمیل نمی‌شود و ناگهان پس از فرار رویایی از آن اتاق، بازمی‌گردند به خانواده مادربزرگ‌شان که او هم متاسفانه آنها را پس می‌زند و گویا این زن از همه‌طرف مورد حمله قرار گرفته و هیچ‌کس هیچ‌گونه رحمی در این زندگی به او نمی‌کند. این فیلم در ساخت شخصیت مادر به‌شدت غیرانسانی برخورد می‌کند و برای برجسته‌کردن نقش این مادر مجبور است به تمام جهان ضربه بزند؛ او را با یک کودک در یک اتاق حبس کند که شدت مظلومیت آنها دوچندان شده و کودک هم به این رویه کمک می‌کند و با این دو همه‌ چیز را در هم می‌شکند.

 

شکل آب 2017 گیلرمو دل تورو

5. شکل آب: شکل آب این‌گونه نشان می‌دهد که عشق در زن و در اوج بی‌هویتی چگونه امکان‌پذیر است. زنی بی‌پناه و بدون‌دفاع که یک نظافتچی و از توانایی تکلم محروم است.در این مورد هم همه به او زور می‌گویند، اما تفاوت اینجاست که به دلیل دختر بودن او، دیگر نباید زندگی او تحت سرپرستی مادرش باشد، زیرا مادر نمی‌تواند همانند یک پدر تحمیل‌گر باشد و دخترش را سرکوب کند، پس سرپرست این دختر یک پدر قرار داده شده که بتواند راحت در این قالب به دخترک ضربه بزند و حمایتش نکند.پدری که نمی‌تواند حتی نماینده یک خانواده باشد. او همیشه درمانده است و نمی‌تواند از خودش هم دفاع کند چه برسد به دخترش. دخترش هم تصمیم دارد موجودی فرازمینی که عاشق او شده را نجات دهد. درحالی که داستان تصمیم دارد نشان دهد دختر حتی نمی‌تواند به یک مرد که انسان است، حسی داشته باشد زیرا که او لال است و انسان‌ها هم تحمل یک دختر لال را ندارند. پس پناه می‌برد به یک موجود غیرانسانی و خودش را غرق در این حس بدون حیات می‌کند.

 

سه بیلبورد خارج از ابینگ میزوری 2017: مارتین مک دونا

6. سه بیلبورد: گره داستانی در این فیلم با قصه آزار جنسی و کشف راز قتل یک دختر جوان شکل می‌گیرد. در فیلم، مادری جسور به تصویر کشیده شده که این کاراکتر بدون حضور هیچ پدری و به تنهایی قصد پیگیری ماجرا را دارد. زنی به‌شدت خشن و عاری از احساس زنانه که می‌تواند جلوی هر شخصی ایستادگی کند.در این بین برمی‌خوریم به تعدادی پلیس که یکی از آنها خانواده دوست است و البته درنهایت زود تمام می‌شود، پلیس دیگری هم هست که خانواده را نمی‌شناسد. او برای فیلم مهم است و روی حضورش در داستان تاکید می‌شود. این پلیس به‌شدت منفی جلوه داده می‌شود و قرار است فردی باشد که اصلی‌ترین ضربه را به زن ماجرا می‌زند، ولی او هم درنهایت قربانی دیدگاه کارگردان می‌شود و در راه همان زن، کتک می‌خورد و درمانده می‌ماند. این مسائل همچنان برای زن قصه مهم نیست و به‌شدت خونسرد برخورد می‌کند.

 

من تونیا 2017 کریگ گیلسپی

7. من تونیا: قصه عجیب و غریب یک دختر که توسط مادرش مورد هجوم قرار گرفته و از همان کودکی در حال سرکوب شدن است. او شوهری دارد که وفادار نیست و دختر قصه را با مشکلاتش رها می‌کند، طوری که انگار قرار نیست هیچ مردی در فیلم خوب جلوه داده شود و دختر بدون پدر در فیلم بدون شوهر می‌ماند و بی‌دلیل در فیلم دست و پا می‌زند.

 

زن شگفت‌انگیز 2017 پتی جنکینز

8. زن شگفت‌انگیز: اولین نمونه‌ای که پس از مدت‌ها در آن هالیوود تصمیم می‌گیرد زن را به صورت یک ابرقهرمان در سینما تعریف کند. در این داستان شاهد زنی هستیم که در جنگ جهانی سعی دارد با نهایت سادگی در شخصیت خودش، صلح را برای تمام مردم جهان به ارمغان بیاورد.در این فیلم سعی شده تا به هیچ‌وجه داستان عشقی ایجاد نشود که زن قصه از هدف والای خود دور نکند.در این فیلم زندگی در جایی نشان داده می‌شود که جنس مذکر در آن به کلی تعریف نشده در آنجا کودکان را با دیدگاه منفی نسبت به اجتماع مردان پرورش می‌دهند.درنهایت این نتیجه‌گیری برای داستان پیش می‌آید که تصویر آنها از مردان به یک خدای جنگ که شدیدا ضدانسانی هم هست، تبدیل می‌شود و خدای جنگ قصد دارد دنیا را نابود کند.  فیلم با اینکه سعی می‌کند کمی با عشق، دنیا را نجات دهد و کل مردان را از بین نبرد، اما درنهایت همین کار را انجام می‌دهد و مردان برایش هیچ اهمیتی حداقل در قصه پیدا نمی‌کنند. قصه‌ای که از بدو آغازش مردان را نساخته، قصد تخریب‌شان را دارد. این فیلم جدای از الگو شدن برای مخاطبانش و استفاده از کارگردانی زن در کنار شخصیت محور بودن زنان، حالا الگویی برای سینمای ابرقهرمانی هالیوود شده که ابرقهرمانان زن را در فیلم‌های پرفروش روی صحنه ظاهر کند و دیگر وظیفه نجات جهان، بعد از چندین دهه از عهده مردان آمریکایی خارج بشود و به زنان آمریکایی سپرده شود.
 

 

روما 2018: آلفونسو کوآرون

9. روما: روما درواقع فیلمی است که نشان می‌دهد چگونه می‌توان از مرد در ساخت خانواده استفاده نکرد، او را بی‌ارزش دانست و همه را از وجود نداشته او متنفر کرد. این فیلم، خانواده را در یک مادر و چند بچه تعریف کرده و گاهی هم پدر را وارد قصه می‌کند. تمام دغدغه این پدر پارک کردن ماشینش در پارکینگ است. نه حسی به زن خود دارد و نه حسی به فرزندان خود که در پارکینگ خانه منتظر ورود او هستند و از طرفی این حس آنچنان هم در مادر نشان داده نمی‌شود. خیانت مردان در این فیلم طوری نشان داده می‌شود که حتی مساله فاصله طبقاتی هم بی‌ارزش جلوه کند و به نظر برسد که موضوع اصلی نه این طبقه در برابر آن طبقه، بلکه مردان در برابر زنان هستند.

در یک سو زن بورژوای داستان مورد خیانت قرار می‌گیرد، در طرفی هم یک زن که خدمتکار است و در همان محیط زندگی می‌کند توسط مردی که قرار بوده پدر بچه‌اش باشد، ترک می‌شود. در مقابل این خیانت‌ها، زن‌ها به‌شدت مورد پرستش کارگردان قرار می‌گیرند، آنها به خانواده خود پایبند و دوستدار بچه‌ها هستند که البته در انتها این ماسک بچه‌دوستی لو می‌رود. زن‌ها زندگی‌دوست نشان داده می‌شوند و تمام مشکلات آنها از طرف مردان نشأت می‌گیرد که با حذف کامل آنان در انتها به خوشبختی و آزادی کامل می‌رسند. روما با همین تم توانسته توجهات زیادی را در مراسم اسکار امسال به خودش جلب کند و جزء فیلم‌هایی قرار گیرد که قرار است به جریان سینمایی جهان جهت‌دهی کنند.

کیان زندی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی