نگاهی به زندگی هنری مارتین اسکورسیزی
به نام خالق سرگرمی
«ما برای اسکار فیلم نمیسازیم»؛ جمله مارتین اسکورسیزی که از ابتدای فعالیت حرفهای در سینما به آن پایبند بوده است. اسکورسیزی برآمدی است از خیابانهای نیویورک و آرزوی کشیش شدن در یک کلیسا. ناکامی از ورود به فضای مذهبی، او را به دانشگاه فیلمسازی نیویورک میکشاند و دغدغه واقعی اسکورسیزی پس از آن نمود پیدا میکند. او میگوید: «تنها زمانی میتوان فیلمساز موفقی شد که دغدغهای برای بیان وجود داشته باشد و تا بیان نکردن آن، دچار عذاب باشید.» دغدغه اسکورسیزی هیچگاه مذهب و دیدگاههای شخصی او در اینباره نبوده است، بلکه او در تمدن آمریکایی- ایتالیایی زندگی کرده و بیان آنها به زبان تصویر برایش سادهتر است. اسکورسیزی پس از گذشت چندین دهه به فرمی ثابت در آثار خود دست یافت. پس از ساخت «خیابانهای پایینشهر»، او وارد دنیایی تازه در سینما شد که تا پیش از آن هیچگاه در پرده سینما چنین فضایی از گانگسترهای خیابانی دیده نشده بود. فضای سیاه دهه70 در فیلمهای اسکورسیزی وجود ندارد، بلکه در زندگی او جریان داشته و همان است که درنهایت به تصویری متحرک مبدل میشود. اسکورسیزی پس از موفقیت «خیابانهای پایینشهر»، دست به تجربهای تازه در سینمای خود میزند. «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» وارد کارنامه سینمایی او میشود و شاید بعد از تجربه ناموفق این فیلم بود که نقش زن در فیلمهای او کمرنگ شد؛ یعنی بهصورتی که نقش زن در فیلمهای اسکورسیزی هیچگاه بهگونهای نیست که بتوان از آنها بهعنوان یک شخصیت پرداختهشده یاد کرد. در موازات همین ویژگی باید دانست او با نقش زن در سینما هیچگونه مشکلی ندارد، اما تا حد توان خود سعی میکند در جایگاه مناسب از زنان در قاب خود استفاده کند. یکی از زنهایی که او تا سال 1995 در فیلمهای خود وارد میکرد، مادرش بود که همیشه بهعنوان آشپز پروژه به پسر خود در روند فیلمسازی یاری میکرد. پس از فیلم سینمایی «پدرخوانده»، فرانسیسفورد کاپولا پیشنهاد استفاده از دنیرو را به اسکورسیزی میدهد و بعد از این آشنایی، همکاری این دو در هشت فیلم ادامه مییابد. شناخته شدن اسکورسیزی به دو منتقد در سالهای فعالیت او بازمیگردد که با نقد مثبت بر «راننده تاکسی» او را به عرصه کارگردانهای روز هالیوود وارد کرد. راجر ایبرت و جی کاکز از همان ابتدا با اسکورسیزی پیش رفتند و ایبرت از اسکورسیزی بهعنوان برترین کارگردان تاریخ سینما یاد میکرد. آنچه اسکورسیزی را هیچگاه مغلوب خود نساخت، مساله روند مد روز فیلمسازی در هالیوود است. ایدئولوژیهایی مانند ضدیت با نژادپرستی یا فمنیسم، هیچگاه جای خود را در سینمای او پیدا نمیکردند. اسکورسیزی حتی اگر با ساخت فیلمهایی مثل «عصر معصومیت»، باعث ضررهای مالی در کمپانیها شد، اما همچنان راه خود را ادامه میداد و هرگاه به سمت سینمای گانگستری پیش میرفت، موفقتر میبود و در میان جاافتادگی زندگی گانگستری در سینمای او، ضعف در ساخت بهشدت نمایان بود. پس از طلاق از زن دومش بود که راهی بیمارستان شد تا اینکه دنیرو پیشنهاد ساخت فیلم «گاو خشمگین» را به او داد و به این شکل اسکورسیزی بار دیگر پس از شکست فیلم «نیویورک نیویورک» نفسی تازه گرفت. او که از کودکی آرزوی کشیش شدن داشت، حالا در 46 سالگی فیلمی را ساخت همچون «آخرین وسوسه مسیح» که مورد اعتراض کلیسا و برخی مسیحیان قرار گرفت.قرن 21 برای اسکورسیزی شروع دورهای تازه محسوب میشد. دنیرو پیشنهاد بازی لئوناردو دیکاپریو را به او داد و سپس بازیگر ثابت فیلمهای اسکورسیزی در قرن جدید، این بازیگر جوان بود. آغاز قرن جدید برای اسکورسیزی دوران خوبی را رقم نزد. فیلمهای ضعیفی همچون «دار و دستههای نیویورکی» و «هوانورد» نتوانست اقبال منتقدان را برای اسکورسیزی همچون راننده تاکسی برساند؛ شکستی که اینبار حتی ضعیفتر از فیلمهای «رفقای خوب» و «کازینو» عمل کرد. راه نجات اسکورسیزی در این میان تنها ساخت فیلم «رفتگان» بود که توانست با آن اسکار را از دست رفقای قدیمی خود یعنی جرج لوکاس، استیون اسپیلبرگ و فرانسیس فورد کاپولا برباید. او در سخنرانی همان سال برای تمسخر مراسم اسکار اعلام میکند: «لطفا یک بار دیگر پاکت اسم را بررسی کنید.» این سخن اسکورسیزی به این دلیل بود که او چهار سری کاندیدای اسکار بهترین کارگردانی شده بود، اما فیلمهای اسکورسیزی بهدلیل دارا نبودن مولفههای اسکاری و کاری که او مستقل از تمام موج سینما به انجام میرسانید، نتوانسته بودند این جایزه را دریافت کنند. سال 2006 که هیچ فیلمی در راستای ایدئولوژی اسکار پیش نمیرفت، آکادمی پس از 30 سال جوایز بخش اصلی را به فیلم اسکورسیزی داد تا در آینده، خیال خود را از منظر این فیلمساز راحت کرده باشد. اسکار فهرست بلندبالایی از بهترین فیلمسازان تاریخ را موازی خودش دارد که هیچوقت از این رویداد جایزه نگرفته بودند و با این کار میخواست نام مارتین اسکورسیزی از لیست خارج شود. پس از آن بود که اسکورسیزی برای اولین بار در طول فعالیت خود به مدت چهار سال از سینما فاصله گرفت و مشغول ساخت چندین مستند و فیلم کوتاه بود. «جزیره شاتر» هم نتوانست بازگشت موفقی برای اسکورسیزی باشد. شاید اسکورسیزی پس از دریافت اسکار، دیگر خود را به فراموشی سپرد و نتوانست روایت دیگری را وارد دنیای سینماییاش کند. او در سال 2013، «گرگ والاستریت» را ساخت؛ فیلمی که به گفته برخی منتقدان، داستانی دارد برای علاقهمندی مخاطبان به زندگی افرادی که با بیکسی شروع میکنند و به رفاه میرسند. در این نقدها «گرگ والاستریت» را بیش از آنکه کنایه طنز بدانند، تجلیلی غیرمسئولانه از شکلگیری یک زندگی مرفهانه میدانستند. شاید بتوان گفت از این پس کارگردان 75 ساله دیگر بهدنبال ساخت فیلمهایی رفت که سالیان سال در تفکرش او را آزار میداد. «سکوت» اسکورسیزی با بودجه فراوان و فروش کم، نتوانست هیچگونه آسیبی به اسکورسیزی برساند، چراکه دیگر او به خواسته خود دست یافته بود. در سال 2016 اسکورسیزی حتی عضو انجمن تهیهکنندگان هالیوود نیز شده بود و طبق گفته خودش تنها قصد داشت آن داستانی را بیان کند که به مدت 20 سال آزارش داده بود. بلافاصله پس از اکران سکوت، اسکورسیزی باری دیگر به سمت گذشته خود حرکت کرد. او پس از خوانش کتاب «شنیدهام خانهها را رنگ میکنی» اثر چارلز برنت، در سن 75 سالگی تصمیم میگیرد دوباره خودش را در ژانر جنایی به اثبات برساند. اسکورسیزی برای جمعآوری تیم بازیگریاش بسیار تلاش کرد، طوری که مدتها زمان صرف کرد تا جو پشی را از بازنشستگی درآورد و او را به بازی در فیلم خود راضی کند. پس از آن برای اولین بار قصد داشت با آلپاچینو دست به همکاری بزند و اینبار در کنار دنیرو و هاروی کایتل یک تیم نوستالژیک برای خود ترتیب دهد. فیلمبرداری این پروژه از سپتامبر 2017 آغاز شد و به مدت 6 ماه ادامه یافت. سپس اسکورسیزی اعلام کرد تدوین و تنظیم جلوههای ویژه قرار است یک سال به طول بینجامد. در سال 2016 یک سرمایهگذار مکزیکی، بودجه 100 میلیون دلاری را برای ساخت این فیلم پیشنهاد داد و از آن طریق کمپانی پارامونت صاحب حقوق فیلم شد. اما پس از گذشت چند ماه پارامونت از تصمیم خود بازگشت و در ادامه نتفلیکس فیلم را با هزینه 105 میلیون دلاری خریداری کرد و بودجه 125میلیون دلاری را نیز در اختیار فیلم قرار داد. اما در انتهای فیلمبرداری بودجه فیلم تا حد 140میلیون دلار افزایش پیدا کرد، چراکه هزینه جلوههای ویژه برای جوان کردن دنیرو و پشی به سایر هزینهها اضافه شده بود. یک ماه پیش از اکران فیلم در جشنواره فیلم نیویورک بودجه خالص فیلم توسط نتفلیکس 159میلیون دلار اعلام شد، اما نتفلیکس اکران گستردهای برای فیلم به انجام نرساند و پس از گذشت یک ماه از جشنواره نیویورک، فیلم را در اختیار مخاطبان تلویزیونیاش قرار داد، که در نسخه تلویزیونی، نام فیلم همان نام «کتاب اصلی» قرار داده شده است. «مرد ایرلندی» تنها توانست 5/6 میلیون دلار در سینماهای آمریکا و جهان بفروشد و این تنها بهدلیل نداشتن پخشکننده مناسب برای این فیلم بود. بهموازات همین رخدادهایی که برای فیلم اسکورسیزی رقم خورد، او به میزان فروش فیلمهای ابرقهرمانی مارول برخورد کرد. همانگونه که در لیست 10فیلم پرفروش سال 2019 نام سه فیلم از این کمپانی به چشم میخورد. تنها راهی که پیش روی مارتین آمد، این بود که در همین راستا اعتراض خود را به اینگونه فیلمها بیان کند و آنها را شهربازی و نه سینما بخواند. فروش سه میلیاردی انتقامجویان و دیگر میلیاردیهای کمپانی مارول در برابر فروش 6 میلیونی فیلم او صدای بسیاری از اهالی هالیوود ازجمله فرانسیس فورد کاپولا را درآورد. مردایرلندی پرهزینهترین و طولانیترین فیلم اسکورسیزی ازلحاظ زمان است که به بیش از 200دقیقه میرسد.
نویسنده: کیان زندی