نقد فیلم درد و افتخار
به نام خالق سرگرمی
اگر مزاج مراسم اسکار را نمیشناختم شاید بررسی این اثر ساده تر میبود. اما این اسکار است که تعیین میکند چه فیلمی ساخته شود، نه عکس آن. از این رو میتوان به شیوه ساختاری چنین آثاری به سادگی پی برد و حتی برد اسکار را برایشان قطعی دانست. اما قطعا مراسم اسکار، هیچگاه قصدی بر پیشبرد سینما در خود نداشته است. البته این امکان نیز برای دیگر جشنوارههای سینمایی شکل گرفته باشد. اما اسکار به دنبال ایدئولوژی است تا اثر سینمایی. و اگر از دستورالعمل پخت فیلم که اکادمی آن را ارائه داده است بهره نگیرند، در نهایت داوران این مسابقه آشپزی آن دستپخت را نمیپذیرند. پس تنها راه نجات پخت همان است که داوران میخواهند و نه سینما.
بازیهای سینمایی رایج شده در بسیاری از فیلمهای امروزی، همانی است که در دوره کلاسیک مصرف شده است. اما فیلمساز متوجه موضوع نمیشود که دیگر این دوره به سر آمده و برای فرار از ضعف خود، به ناچار انگشت انتخاب خود را به سمت آنها میگرداند. یکی از معمول ترین این شیوهها، استفاده از بازی رنگهایی مکمل و به ظاهر فریب دهنده است. این مشکل از فهم نادرست برمیآید. یعنی آن که قرار دادن رنگ سبز و قرمز در کنار یکدیگر، نمیتواند حفره فیلمنامه را بپوشاند.
مسئله اینگونه است که اگر مخاطب خود را در فضایی بیابد که طراحی سنگین و اصولی دارد، دیگر نمیتواند موضع منفی نسبت به آن فضا پیدا کند. در این حوزه، نه سواد رنگشناسی نیاز است و نه سواد بصری. بلکه مخاطب بر طبق چیدمان دکور فیلم راهی جز پذیرفتن آن نمییابد. و خود را تسلیم شرایط میکند. پس از این تسلیم شدن اجباری، اثر میتواند همه چیز را در خود جای بدهد.
برای شروع مسئله مد روز پیش کشیده میشود. «همجنسگرایی»
سپس نوبت میرسد به استفاده از تکنیکهای سینمایی برای لاپوشانی این قضیه. بدین گونه است که بعد زمانی از دستور کار فیلم حذف شده و سردرگمی مخاطب نیز عامل سودآوری برای فیلم میشود. هنگامی که مخاطب در پی فهم بعد زمانی میگردد، فیلم تمام تزریقاتش را به انجام میرساند.
دومین خصیصه اثر به دنیای فراتر از آن بازمیگردد. یعنی همان پرشهای تئاتری و سینمایی به طور نامظم. این بینظمی از عدم ساختار معین در شخصیتها آغاز میشود. هنگامی که یک اثر قصد دارد دنیای اثر خود را به طوری بسازد که از همان دنیا در حال تغذیه است و دنیای خود را به عنوان وسیله قرار میدهد تا تنها یک خاطره را به بیان برساند. اما همین خاطره نیز با زبان دیگری بیان میشود و اشکها و لبخندهایی که علامت سوال را بالای سر مخاطب بزرگتر از قبل مینماید.
فیلمساز نمیداند که تا هنگامی که درد شخصیت به ساخت نرسیده باشد، نمیتواند اشک مخاطب را دربیاورد و دلش را به رحم قلابی وا دارد. بلکه در بهترین حالت قادر است که همان بازیگر تعلیم دیده خود را در میان انبوه تماشاچیان به گریه بیاندازد. از پس این گریه نیز دوباره پرشی به ایدئولوژی مد روز میزند که بتواند اسکار را در دست بگیرد.
مسئله تاریخ سینما یک عامل خارجی برای فیلم است که بیش از یک ابزار بیان، پیش نمیرود. یعنیآنکه این ابزار خارجی را با گفتن کلمه «کات» به عمق چاه میفرستد. همین کلمه به قدری مخاطب را میتواند تحریک بنماید که اثر را به عنوان یک شاهکار قلمداد کند.(چرا که توانسته او را تا به انتها فریب دهد). معنای کلمه در لحظهای که شنیده میشود و پرده کنار میرود مسئله نیست. مسئله هنگام است که در مواجه ثانوی با اثر بهوجود میآید. در این هنگام این بعد زمانی به کلی نامتعادل و غیرمنطقی دیده میشود. چرا که وجه تمایزی با دیگر قسمتهای فیلم ایجاد نکرده و بدون ایجاد یک خط صحیح برای بیان، به صورتی یکبار مصرف دیده میشود.
شخصیت در میان تمامی این مشکلات و ایدئولوژی های امروزی شکسته میشود. دیگر نه گذشتهای دارد نه حالی. بلکه او قربانی گذشته و حال خود است که هیچ شناختی را در مخاطب شکل نمیدهد.
درد و افتخار اثری است که آزار مخاطب را راه موفقیت خود میداند و بهتر است که در روایت خود هم از گذشته و هم از حال سینما تغذیه کند تا بتواند خود را به شکلی خفتبار در میان آنان جای بدهد. درد مخاطب راهی است برای کسب افتخار فیلمساز.
منتقد: کیان زندی
ارزیابی: بی ارزش